بقیر

لغت نامه دهخدا

بقیر. [ ب َ ]( ع ص، اِ ) شکافته شده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || چادری که آنرا شکافته بپوشندبی آستین. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بقیرة. رجوع به بقیرة شود. || ج ِ بَقَرَة گاوان. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به بقرة شود. || اسب کره متولد شده در ماسکه یا در سلی: و ناقة بقیر، التی شق بطنها عن ولدها. ( منتهی الارب ). || شتر ماده ای که از برای برآوردن بچه شکم او شکافته باشند. ( آنندراج ).
بقیر. [ ب ُ ق َ ] ( اِخ ) نام محدثی است که پسر عبداﷲبن شهاب بوده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام محدثی است که پسر عبدالله بن شهاب بوده.

جمله سازی با بقیر

دلم از حلقه زلفت نرود جای دگر کی تواند که رود پای فرو رفته بقیر
تا زلف قیرگون تو بگشاد دست جور پای دل شکسته من بسته شد بقیر
نعوذ بالله! اگر هیبت تو شعله زند ز قندهار رسد تا بقیروان آتش
زباختر بدمی سوی خاور آید زود زقیران بتکی تا بقیروان بجهد
پر از گرد شد چشم و کام سپهر تو گفتی بقیر اندر اندود چهر
بتازیانه اشارت نما و لشگر بین زقیروان جهان تا بقیروان جهان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گاییدن یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز