بر پایۀ منابع لغوی معتبر عربی، فعل حَسَرَ در زبان عربی دارای معانی متعدد و گستردهای است. در شکل اول [حَسر]، این واژه به معنای برهنه و عریان کردن چیزی، آشکار ساختن و نمایان کردن بخشی از اندام است. همچنین این مصدر دلالت بر آزار رساندن، رنجاندن و آزردهخاطر کردن دارد. از دیگر معانی آن میتوان به حسرت خوردن، افسوس و دریغ خوردن، درمانده و مانده کردن، و نیز کند شدن و ضعیف گشتن قدرت بینایی اشاره کرد. علاوه بر اینها، این واژه در مفاهیمی مانند جاروب کردن خانه، جدا کردن پوست از شاخ و دور کردن چیزی نیز به کار رفته است. در تلفظ دوم [حَسَرَ]، این کلمه بار دیگر بر مفهوم افسوس خوردن و دریغ داشتن تأکید دارد و همچنین به حالت کند شدن و از کارافتادگی دلالت میکند. این وجه از مادهٔ لغوی، بیشتر بر احساس ندامت و تأسف عمیق ناشی از از دست دادن فرصت یا آرزو تمرکز دارد. در قالب اسم جمع [حُسَر],این واژه به صورت جمع حاسر به کار میرود که به افرادی اطلاق میشود که سر برهنه دارند و خود را نپوشاندهاند. این معنا، ارتباط معنایی خود با مفهوم اصلی برهنهسازی و عریانکردن را حفظ کرده است. در مجموع، مادۀ حسر در زبان عربی شبکهای از معانی مرتبط با برهنهسازی، آشکارگری، رنجش، تأسف و ناتوانی را در بر میگیرد.
حسر
لغت نامه دهخدا
حسر. [ ح َ س َ ] ( ع مص ) افسوس خوردن. دریغ خوردن. حسرت. آرمان خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || کند شدن. ( ترجمان عادل بن علی ).
حسر. [ ح ُس ْ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ حاسر.
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع. ] (مص م. ) بریدن.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
جمع حاسر
دانشنامه اسلامی
معنی حَسْرَةً: حسرت(حسر دراصل عبارت است از کنار زدن لباس از هر چیزی که ملبس به آن است و کنایه از برملا شدن ناتوانیهاست همچنین اندوه ندامت از فرصتی که از دست رفته از آن جهت که جهالتی که مسبب آن بوده بر ملا شده است)
معنی حَسِیرٌ: خسته(حسر دراصل عبارت است از کنار زدن لباس از هر چیزی که ملبس به آن است و کنایه از برملا شدن ناتوانیهاست استفاده از آن در معنی خستگی از آن جهت است که نا توانی قوا آشکار می شود)
معنی لَا یَسْتَحْسِرُونَ: خسته نمی شوند(حسر دراصل عبارت است از کنار زدن لباس از هر چیزی که ملبس به آن است و کنایه از برملا شدن ناتوانیهاست استفاده از آن در معنی خستگی از آن جهت است که نا توانی قوا آشکار می شود)
تکرار در قرآن: ۱۲(بار)
«حسر» در اصل به معنای بازگشودن چیز پوشیده و کنار زدن پرده است، سپس به معنای خستگی و ضعف به کار رفته، گویی نیروهای انسان در چنین حالتی همگی آشکار و مصرف می گردد و چیزی از آنها در بدن او مکتوم نمی ماند.
کشف و انکشاف (قاموس) در مجمع گوید: اصل حسر به معنی کشف است گوئی: «حَسَرْتُ الْعَمامَةَ عَنْ رَاْسی» عمامه از سرم کنار کردم. راغب گوید به شخص خسته، حاسر و محسور گویند به تصوّر آنکه نیروی خود را از خویش کنار کرده و یا اینکه رنج نیرویش را از او برده است. آیه درباره ملائکه است یعنی از بندگی خدا بزرگی نمیکنند و خسته نمیشوند چشم به تو بر میگردد در حالیکه خسته است ونیروی دیدش از آن بر کنار شده تا بنشینی ملامت دیده و بریده از مردم یا از معاش. صدر آیه میگوید: در انفاق زیاده روی نکن تا محسور نباشی یعنی هرچه داشته باشی از تو کنار شود و از دستت برود. حسرت به معنی اندوه و غم است بر انچه از دست رفته گوئی نادانیی که بر ارتکاب عمل قبیح وادارش کرده بود از وی رفته یا نیرویش از فرط غصّه زایل شده است (مفردات) تا خدا آن را در قلوبشان غم و اندوه گرداند. کفّار که به قرآن عمل نمیکنند و بی اعتنااند، روز قیامت قرآن بر آنها مایه اندوه میگردد. حسرات حال است از اعمالشان را در حالیکه یکپارچه اندوه و غصّه باشد به آنها نشان میدهد. حسرات مفعول له «تذهب» است یعنی جانت از حسرت و اندوه بر آنها از دست نرود.ناگفته نماند به عقیده راغب اصل حسر، کشف و بر کنار کردن لباس از محل خود است «حسر عن قمیصه» یعنی دامن خود را بالا زد.
ویکی واژه
بریدن.
جمله سازی با حسر
باشد چو جام دیده پر از اشک حسرتم تا دیده ام که جام دهان بر دهان اوست
به این ذوق گرفتاری که من دارم زهی حسرت که صیاد از کمین رفت و نیفتادیم در دامش