حرمان

کلمه حرمان در زبان فارسی به معنای عدم دسترسی به چیزی یا فقدان آن به کار می‌رود. این کلمه بار معنایی منفی دارد و به احساس فقدان، ناامیدی یا عدم توانایی در دستیابی به چیزی اشاره می‌کند.

تعریف و معنا:

حرمان به معنای از دست دادن یا نداشتن چیزی است که فرد به آن نیاز دارد یا آن را می‌خواهد. این کلمه می‌تواند به جنبه‌های مختلف زندگی اشاره داشته باشد، از جمله احساسات، روابط، یا دستاوردهای مادی.

کاربرد در زبان:

در ادبیات فارسی، این واژه به‌طور گسترده‌ای استفاده می‌شود. شاعران و نویسندگان برای بیان احساسات عمیق و ناامیدی از این واژه بهره می‌برند. به عنوان مثال، در اشعار عاشقانه، حرمان می‌تواند به احساس جدایی و دوری از معشوق اشاره کند.

احساسات مرتبط:

این مفهوم معمولاً با احساساتی مانند غم، ناامیدی، بی‌بهرگی و افسردگی مرتبط است. افرادی که با حرمان مواجه می‌شوند، ممکن است احساس کنند که از چیزی مهم در زندگی‌شان محروم شده‌اند.

لغت نامه دهخدا

حرمان. [ ح ِ ] ( ع مص ) بی روزی کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان عادل ). بازداشتن. منع کردن. بی بهره کردن. بی بهرگی. ناامید کردن. نومید کردن.
حرمان. [ ح ِ ] ( ع اِمص ) نومیدی. ناامیدی. نمیدی. حرفة. محرومی. قنوط. یأس. || بی بهرگی. حُرف. بی نصیبی: گویند آفت ملک شش چیز است اول حرمان... ( کلیله و دمنه ). حرمان آن است که نیکخواهان را از خود محروم گرداند. ( کلیله و دمنه ).
آدم از او به برقع همت سپیدروی 
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا.خاقانی.تو خورشیدی و من در این عصر
افسرده به سردسیر حرمان.خاقانی.ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی 
شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان.خاقانی.و سیاحان بیابان حرمان... ( سندبادنامه ص 6 ).
مهتری در قبول فرمانست 
ترک فرمان دلیل حرمانست.سعدی ( گلستان ).لبت شکّر به مستان داده، چشمت می به می خواران 
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم.حافظ.- در ششدر حرمان افتادن؛ در بن بست نامرادی گیر کردن.
حرمان. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) تثنیه حَرَم. مکه و مدینه. حرمین. دو حرم. || دو وادی است که آب هر دو در بطن لیث در یمن ریزد. ( معجم البلدان ).
حرمان. [ ح ِ ] ( اِخ ) حصنی است به یمن نزدیک دملوه.
حرمان. [ ] ( اِخ ) از دیه های خوی. ( تاریخ قم ص 141 ).

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع. ] (مص ل. ) بی بهره بودن، بیرون ماندن.

فرهنگ عمید

۱. بازداشتن، منع کردن.
۲. بی بهره کردن.
۳. بی روزی کردن.
۴. بی بهره ماندن، بی بهرگی.
٥. نومیدی.

فرهنگ فارسی

بازداشتن، منع کردن، بی بهره کردن، بی روزی کردن
۱- (مصدر ) بی بهره بودن بیروزی ماندن. ۲ - (اسم ) بی بهرگی بی نصیبی نومیدی.
از دیه های خوی

ویکی واژه

بی بهره بودن، بیرون ماندن.

جملاتی از کلمه حرمان

در کوی غم تو صبر بی‌فرمانست در دیده ز اشک تو بر او حرمانست
بدسگال تو جنگ پیوستست برنشسته به باره ای حرمان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم