ثقلان

لغت نامه دهخدا

ثقلان. [ ث َ ق َ ] ( ع اِ ) تثنیه ثَقَل. ثقلین. || آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن:
شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو
شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است.منوچهری. || سید ثقلان؛ رسول اکرم صلوات اﷲ علیه:
زانکه تو هم نام سید ثقلانی
مادح هم نام سیدالثقلانم.سوزنی.

فرهنگ معین

(ثَ قَ ) [ ع. ] (اِ. ) انسان و جن.

فرهنگ فارسی

( اسم تثنی. ثقل ) آدمی و پری آدمیان و پریان انس و جن ثقلین. یا سید ثقلان. رسول اکرم صلی ا... علیه و آله.

ویکی واژه

انسان و جن.

جمله سازی با ثقلان

💡 مثقلان خاک بر جا ماندند سابقون السابقون در راندند

💡 پایهٔ منبر او بوسم و بر سر گیرم که در این ناحیه ثقلان به خراسان یابم

💡 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ لما ذکر سبحانه ما مضی ذکره من فنون نعمه، قال فبایّ نعمة من هذه النعم تجحدان ایها الثقلان.

💡 خورشید ولای تو بود نور ضمیرم تا سایه کند پرچم جاهت ثقلان را

💡 سحر ز هاتف غیبم ندا بگوش آمد که ایها الثقلان لا اله الا الله

💡 شمس الوزرا احمد عبدالصمد آنکو شمس‌الوزرا نیست که شمس الثقلانست