تبارک

واژهٔ تَبارَک از مادهٔ برکت مشتق شده است. ریشهٔ این واژه، «ب‌ر‌ک» (به وزن د‌ر‌ک) به معنای سینهٔ شتر است. از آنجا که شتران هنگام توقف و ثابت ماندن در مکانی، سینهٔ خود را بر زمین می‌گذارند، این واژه به‌تدریج معنای «ثابت و پایدار ماندن» به خود گرفت. سپس هر نعمت پایدار و بادوامی و نیز هر موجودی که عمری طولانی و آثاری مستمر و مداوم دارد، مبارک یا پُربرکت خوانده می‌شود.

همچنین، دلیل اطلاق واژهٔ «بُركه» به برخی استخرها و مخازن آب، این است که آب به‌مدتی طولانی در آن‌ها باقی می‌ماند و نشان‌دهندهٔ ثبات و دوام است. از این رو، می‌توان دریافت که سرمایه‌ای پُربرکت، سرمایه‌ای است که به سادگی زوال نمی‌پذیرد و موجودی مبارک، موجودی است که آثار و برکاتش برای مدتی دراز پایدار و برقرار می‌ماند. بر این اساس، مفهوم برکت در زبان و فرهنگ فارسی، افزون بر فراوانی، بر استمرار و تداوم نعمت و اثرگذاری پایدار دلالت دارد. بنابراین، هر پدیده‌ای که دارای چنین ویژگی‌هایی باشد، در زمرهٔ موجودات یا نعمت‌های با برکت شمرده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

تبارک. [ ت َ رَ ] ( اِ مصغر ) مصغر تبار است بمعنی اهل و دودمان و آوردن کلمات مصغر به معانی مختلف تصغیر و گاه برای ملاحت کلام و ظرافت تعبیر در آثار مولانا و معارف بهأولدشواهد زیاد دارد... ( فیه مافیه چ بدیعالزمان فروزانفر ص 260 ):... و نه آنها که به ایشان تفاخر می آوردند و نه تبارک ایشان کوزه است که آنرا حق تعالی بر بعضی پرآب می نماید... ( فیه مافیه ایضاً ص 27 ).
تبارک. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) فال نیک گرفتن بچیزی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بلند شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( فرهنگ نظام ). || بابرکت شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ). || خجسته و مبارک شدن. ( فرهنگ نظام ). || خجسته و مبارک کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || پاک گشتن. ( فرهنگ نظام ). || زیاده شدن و بزرگ شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || بزرگ بودن. ( فرهنگ نظام ). || بزرگوار کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ). || و بفتح «را» ( تبارَک )، صیغه ماضی معلوم از باب تفاعل بمعنی بزرگ شد چون اسم الهی را حال واقع میشود لهذا معنی «بزرگ است » مراد باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بفتح «راء» از باب تفاعل است، بمعنی بزرگ و مبارک و پاک و بلند شد. ( فرهنگ نظام ). بزرگ و پاینده و با نیکی بسیار است. ( ترجمان علامه جرجانی ). ناظم الاطباءآورده: تبارک [ رَ ] ص ( صفت ) پ ( پارسی ) مأخوذ از عربی، مبارک و خجسته و میمون و بابرکت، و خداوند تبارک و تعالی یعنی خدای بزرگ و بلندتر از همه چیز - انتهی. اما باید دانست که در عبارت مذکور جمله «تبارک و تعالی » دعائیه و معترضه است نه صفت «خداوند» چنانکه «تعالی » در «حق تعالی » و «باری تعالی »:
تبارک خطبه او کرد و سبحان نوبت او زد
لعمرک تاج اوشد قاب قوسین جای او آمد.خاقانی.
تبارک. [ ت َ رَ ] ( اِخ ) نام سوره ای قرآنی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نام سوره ملک است که با کلمه تَبارَک َ ( تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شی ) آغاز میشود:
آن خر پدرت بکشت خاشاک زدی
مامات دف دورویه چالاک زدی
این بر سر گورها تبارک خواندی
و آن بر در خانه ها تبوراک زدی.( منسوب به رودکی ).

فرهنگ معین

(تَ رَ ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - فال نیک گرفتن به چیزی. ۲ - بابرکت شدن. ۳ - خجسته گردیدن.،~الله پاک و منزه است خداوند (برای بیان تحسین یا تعجب شدید نسبت به کسی یا چیزی گفته می شود ).، ~و تعالی بزرگ و بلندمرتبه است خداوند.

فرهنگ عمید

خجسته، نام دیگر سورۀ ملک: آن بر سر گورها تبارک خواندی / واین بر در خانه ها تبوراک زدی (رودکی۱: ۱۲۷ ).

فرهنگ فارسی

پاک ومنزه، مدح ا خوبی وزیبایی درحال تعجب
( فعل ) بزرگ و پاینده و با نیکی بسیار است خدای بزرگ شد و پاک شد الله تعالی. یا تبارک الله. ۱- پاک و منزه است خدای. ۲- درمورد تحسین و تعجب بکار رود: (( تبارک الله از آن آب سیر آتش فعل که بارکاب تو خاک است و با عنایت هواست. ) ) یا تبارک و تعالی. پاک و منزه است خدای و والا ( برتر ) است ((.. تاشبانگاه اندر حفظ و پناه ایزد تبارک و تعالی باشد. ) )
تب.

ویکی واژه

فال نیک گرفتن به چیزی.
بابرکت شدن.
خجسته گردیدن.؛~الله پاک و منزه‌است خداوند (برای بیان تحسین یا تعجب شدید نسبت به کسی یا چیزی گفته می‌شود)
~و تعالی بزرگ و بلندمرتبه‌است خداوند.

جمله سازی با تبارک

و چون سلام باز دهد، چندان بیش ننشیند که گوید، «اللهم انت السلام و منک السلام تبارکت ربنا یا ذالجلال و الاکرام»، آنگاه سبک برخیزد و روی به قوم کند و دعا گوید، و قوم پیش از این بازنگردند که مکروه است.