بیواسطه

لغت نامه دهخدا

بی واسطه. [ س ِ طَ / طِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه. ( آنندراج ). بدون میانجی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به واسطه شود. || بدون جهت و بدون سبب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به واسطه شود.

فرهنگ فارسی

بی وسیله و بی ذریعه ٠ بدون میانجی ٠ یا بدون جهت و بدون سبب ٠

جمله سازی با بیواسطه

بیواسطه شمع به بینی بشب تار بی رابطه گفتن دانای ضمیری
بیواسطه ظالم کش و، مظلوم رهانم؛ تیغ کف سلطان، قلم دست وزیرم
با آفتاب اگر بنتابد بروز نجم بیواسطه اگرچه نپاید بر آب نار
چو حق بیواسطه در خویش دیدی چنان کز پس ندیدی بیش دیدی
تا میان من و آن مه شده کلفت واقع به رقیبم شده بیواسطه کلفت واقع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انس یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
نجات یعنی چه؟
نجات یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز