خصمانه

لغت نامه دهخدا

خصمانه. [ خ َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی، ق مرکب ) دشمنانه. دشمن وار. ( یادداشت بخط مؤلف ):
خصمانه چون بجنگ درآید بر در ضرب
بر خصم کارزار کند روزگار زار.سوزنی.در کشتن خود یارم من با تو چه غم دارم
گرجان و دل خسرو خصمانه برون آید.امیرخسرو ( از آنندراج ).آفتی کز بهر جان خویشتن می ساختم
آنچنان خصمانه می آید که من میخواستم.ملا شانی تکلو ( از آنندراج ). || ( اِ ) مانند دشمن. حریف. ( آنندراج ):
نیست هم زورتو خصمانه ات از من بشنو
میرود هرزه درین معرکه ها گفت و شنود.میرنجات ( از آنندراج ).|| ( حامص ) غور و پرداخت احوال و این ظاهراً از عالم معنی شفقت باشد که در اصل شفقت بمعنی ترس است. دراین صورت خصمانه، بمعنی تربیت خواهد بود که بطور دشمن بر احوال شخص نظر کرده او را تربیت باید نمود. پس بمعنی الطاف و مهربانی مجاز باشد، لیکن سند آن یافته نشده. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(خَ نِ ) [ ع - فا. ] (ق مر. ) از روی دشمنی، از روی خصومت.

فرهنگ عمید

۱. مانند دشمن.
۲. (قید ) [قدیمی] از روی دشمنی و عداوت.

فرهنگ فارسی

از روی دشمنی از روی خصومت (( با همه کس خصمانه رفتار میکند ) )

ویکی واژه

از روی دشمنی، از روی خصومت.

جمله سازی با خصمانه

در کشتن خود یارم، من از تو چه غم دارم؟ گر جان ز پی خسرو خصمانه برون آید
خصمانه حسد برد برآن ناز و تنعّم بازوی قضا تیر به زِه داشت کمان را
روابط بین کره شمالی و ایالات متحده از زمان جنگ کره تاکنون خصمانه بوده‌است و توسعه اخیر سلاح‌های هسته ای و موشک‌های دوربرد، تنش بین دو کشور را بیشتر کرده‌است. ایالات متحده در حال حاضر حضور نظامی خود را در کره جنوبی حفظ می‌کند و رئیس‌جمهور جورج دبلیو بوش قبلاً کره شمالی را بخشی از " محور شرارت " توصیف کرده بود.
مکافاتی ندارد دشمنی از دوستی بهتر تو بی پروا چرا با دوستان خصمانه آویزی؟
رابطه اکبر شاه پادشاه هندوستان با شاه اسماعیل دوم خصمانه نبود. شاه اسماعیل دوم نامه‌ای برای میرزا محمد حکیم نابرادری اکبرشاه که بر کابل مستقلاً حکومت می‌کرد، ارسال داشت. او در آن نامه نوشت صلح و امنیت در ایران برقرار شده و زائرانی که به کعبه می‌روند یا از آنجا بازمی‌گردند از هر حیث ایمن می‌باشند.
طبیبم نیز رویش دید و خصمم گشت می‌ترسم که بر مرگم رگ جان بعد ازین خصمانه‌تر گیرد
مردی آن است که یک حمله تهمتن تا زال صلح کل ساخته خصمانه به خود برشکند