متعبد

متعبد

متعبد به معنای عبادت‌کننده و کسی است که به پرستش و بندگی می‌پردازد. این واژه در زمینه‌های مذهبی و معنوی به کار می‌رود و به افرادی اشاره دارد که به تعالیم دین احترام خاصی می‌گذارند و زندگی خود را بر اساس آن اصول سازماندهی می‌کنند.

به عنوان مثال، یک فرد متعبد در دین اسلام ممکن است روزه‌های ماه رمضان را به طور کامل رعایت کند، نمازهای پنج‌گانه را به‌طور منظم به جا آورد و در انجام سایر واجبات دینی کوشا باشد. این فرد به اصول و آموزه‌های دین خود احترام می‌گذارد و تلاش می‌کند تا زندگی‌اش با آن‌ها هماهنگ باشد.

لغت نامه دهخدا

متعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) عبادت کننده و بسیار عبادت کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). پارسا و بسیار متدین و دیندار. ( ناظم الاطباء ): یکی از متعبدان شام سالها در بیشه ای عبادت کردی... ( گلستان ). یاد دارم که در ایام جوانی متعبد بودمی و شبخیز. ( گلستان ). || به تکلف عبادت کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شتر سرکش. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که خسته می کند ستور را از دواندن. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعبد شود.
متعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب َ ] ( ع اِ ) محل و مکان پرستش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ عَ بِّ ) [ ع. ] (اِفا. ) متدین، دیندار.

فرهنگ عمید

عبادتگاه.
۱. عبادت کننده.
۲. کسی که به تکلف خود را عابد می نمایاند.

فرهنگ فارسی

عبادت کننده، کسی که پرستش وبندگی کند، کسی که عبادت میکند
(اسم ) ۱ - عبادت کننده پرستش کننده. ۲ - بسیار عبادت کننده جمع: متعبدین: عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته.
محل و مکان پرستش

جملاتی از کلمه متعبد

یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب‌خیز و مولع زهد و پرهیز.

عطا و عبد الرحمن بن زید گفتند این آیت بشأن مشرکان مکه آمد، و بمساجد اللَّه مسجد حرام می‌خواهد، مشرکان مصطفی را از حج و عبادت در آن مسجد بازداشتند، و مسجد را چون متعبد از آن باز دارند و در آن ذکر اللَّه نرود خراب گویند، باین معنی گفت «و سعی فی خرابها» پس چون مکه گشاده شد و کافران مقهور، رب العالمین گفت: أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم