حذری

لغت نامه دهخدا

حذری. [ ح ُ ذُرْ را ] ( ع ص ) باطل. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

باطل

جمله سازی با حذری

صاعقه گر حذری می کند از هیبت او بده انصاف درین باب که جای حذرست
ای بت از قامت خم‌دیدة عاشق حذری این کمانی‌ست که آه سحر او را تیرست
تا چند شوی جلوه گه غیر خدا را ای آینه از آه دل ما حذری کن
مرا چو سوختی از بردن دلم حذری کن من آتشم چه رسانی بدامنت شرر از من
از سوز اوحدی حذری کن، که وقتها سلطان زیان کند، که بنالد فقیر ازو
حاجبت کرده کمان زه مگر از کم حذری داد جرات زده‌ای قصر تو را در زده است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال انبیا فال انبیا