خباثت

واژه خباثت در زبان فارسی به معنای بدی، نیرنگ، شرارت یا زشت‌خویی است. این واژه در زمینه‌های اخلاقی و اجتماعی به کار می‌رود و به ویژگی‌ها یا رفتارهایی اشاره دارد که ناپسند و زشت شمرده می‌شوند.

ریشه و مفهوم کلمه

این واژه از ریشه خبث به معنای زشتی، پلیدی و بدی است. این واژه به رفتارها، افکار یا صفات منفی افراد اشاره دارد که با نیت‌های بد و ناپسند همراه هستند.

کاربردها

اخلاق و رفتار: در متون اخلاقی و دینی، خباثت به عنوان صفتی ناپسند برای توصیف رفتارهایی که بر پایه فریب، نیرنگ یا عدم صداقت است، به کار می‌رود. برای مثال، افرادی که دروغ می‌گویند، خیانت می‌کنند یا به دیگران آسیب می‌زنند، معمولاً با این عنوان توصیف می‌شوند.

ادبیات: در شعر و ادبیات فارسی، این واژه ممکن است برای بیان زشتی‌ها و ناپسندی‌های اجتماعی یا فردی به کار رود. شاعران و نویسندگان با استفاده از این واژه به نقد رفتارهای ناپسند و زشت جامعه می‌پردازند.

تأثیرات روانی و اجتماعی

داشتن صفاتی مانند خباثت می‌تواند تأثیرات منفی بر روابط فردی و اجتماعی داشته باشد. افرادی که دارای این ویژگی‌ها هستند ممکن است در ارتباطات اجتماعی خود با مشکلاتی روبرو شوند و به تنهایی یا انزوا دچار شوند. در سطح اجتماعی، وجود رفتارهای خباثت‌آمیز می‌تواند به کاهش اعتماد و همبستگی در جامعه منجر شود و روابط بین افراد را تضعیف کند.

لغت نامه دهخدا

خباثت. [ خ َ / خ ِ ث َ ] ( ع اِمص ) پلیدی. ناپاکی. ( ناظم الاطباء ) ( از ترجمان عادل بن علی ) ( دهار ):
سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی
چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید.ناصرخسرو.|| بدکاری. بدعملی. || بدذاتی. بدجنسی. || بی آبرویی. بی شرفی. || حقارت. پستی. || نجاست. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به خباثة شود.
خباثة. [ خ َ ث َ ] ( ع مص ) مصدر دیگر خُبث است. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از منتهی الارب ). رجوع به خبث و خباثت شود.

فرهنگ معین

(خَ ثَ ) [ ع. خباثة ] (اِمص. ) پلیدی، ناپاکی.

فرهنگ عمید

۱. بدجنسی، بدذاتی.
۲. [قدیمی] پلیدی، ناپاکی.

ویکی واژه

پلیدی، ناپاکی.

جملاتی از کلمه خباثت

و علمی که آدمی را به اینها متنبه نسازد یا از علوم دنیویه است، که حقیقه علم نیست بلکه از حِرَف و صناعات است و با آنکه صاحبش خبیث النفس و بداخلاق است و بدون اینکه دل خود را پاک کند و خباثت را از خود زایل کند، مشغول علم شده و درخت آن را در شوره زار دل خود نشانیده، و به این جهت به جز میوه خبیث باری نداده.
و اما فحش و دشنام و هرزه زبانی و بدگوئی منشأ همه اینها خباثت نفس و دنائت طبع است و هر که زبان او به اینها دراز، البته خبیث النفس و از جمله اراذل و اوباش، معدود است بلکه از بعضی اخبار مستفاد می شود که رذل مخصوصی شخصی است که مضایقه نداشته باشد از اینکه هر چه بگوید و هر چه به او بگویند.
کژدمی زهر مضرت در نیش و تیر خباثت در کیش، عزیمت سفر کرد، به لب آب پهناور رسید، خشک فرو ماند، نه پای گذشتن و نه رای بازگشتن سنگ پشتی آن معنی را از وی مشاهده کرد، بر وی ترحم نمود و بر پشت خودش سوار ساخت و خود را در آب انداخت، و شناکنان روی به جانب دیگر نهاد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم