نرفته

لغت نامه دهخدا

نرفته. [ ن َ رَ ت َ /ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مقابل رَفته. رجوع به رَفته شود.
نرفته. [ن َ رُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نروبیده. نارُفته. ناروفته. روفته ناشده. مقابل رُفته. رجوع به رُفته شود.

فرهنگ فارسی

نروبیده نا رفته نا روفته روفته ناشده مقابل رفته.

جمله سازی با نرفته

«در آثار الصنادید میر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شده‌است و نیز در کتبی که بعد از آن تألیف گردیده، ذکری از قبر بیدل نرفته‌است.»
ز آستان تو خواهم به سوی کعبه روم که در حقیقت، جایی نرفته باشم دور
نرفته ای تو بشرق و نیامدی از غرب تو را ز عرش و ز رحمن و استوا چه خبر
او پیش از تشکیل این گروه از دبیرستان اخراج شده بود و از معدود اعضای این گروه بود که به دانشگاه نرفته بود.
گامی نرفته ایم نکو در تمام عمر این گام اول است که نیکو نهاده ایم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ارمنی فال ارمنی فال کارت فال کارت