نایب به معنای کسی است که به جای فرد دیگری وظایفی را انجام میدهد. این واژه به عنوان نماینده یا جانشین برای افراد مختلف به کار میرود. در لغتنامهها آمده است که نایب میتواند به عنوان وکیل، قائم مقام یا حتی گماشته شناخته شود. در فرهنگ لغت فارسی، نایب به معنای آن کسی است که به نیابت از دیگری کار کرده یا مسئولیتی را بر عهده میگیرد. در اصطلاح شیعه، به مجتهدی اطلاق میشود که شرایط لازم را دارد و میتواند به عنوان نماینده امام عمل کند. همچنین در فرهنگ معین، نایب به کسی اشاره دارد که از طرف مقامات مختلف، مانند حاکم یا متولی، امور خاصی را اداره میکند. به این ترتیب، نقش مهمی در انتقال وظایف و مسئولیتها دارد و میتواند در زمینههای مختلف، از جمله ادارات و اماکن مذهبی، فعالیت کند. این مفهوم نشاندهنده اهمیت نیابت در زندگی اجتماعی و دینی ماست.
نایب
لغت نامه دهخدا
- نایب اول؛ستوان یکم ارتش، درجه ای بین ستوان دوم و سروان.
- نایب دوم؛ ستوان دوم ارتش، درجه ای بین ستوان سوم و ستوان یکم.
- نایب سرهنگ؛ سرهنگ دوم، درجه ای بین سرگرد و سرهنگ تمام.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنکه بجای کسی کاری راانجام دهد جانشین قائم مقام.یانایب امام. عنوانی است که شیعیان بمجتهدجامع الشرایط دهند. توضیح چهارتن ازنایبان امام دوازدهم را دردوره غیبت صغری [ نایب خاص ] مینامند: و آنان ازاین قرارند:عثمان بن سعیدمحمدبن عثمان بن سعیدحسین بن روح و علی بن محمد- ومجتهدان جامع الشرایط را [ نایب عام ] امام نامند.یانایب تنگری. ۱ - جانشین خدا.۲ - پادشاه خلیفه.یانایب غیبت.نایب خاص امام. ۲ - پیشکارمباشر. ۳ - رئیس.یانایب برید.متصدی برید رئیس پست: نایب بریدرابخواندم وسیم وجامه دادم تابدان نسخت که خوانده انهی کرد. ۴ - دردوره سلجوقیان که املاکی راباقطاع [ ملک ] یا[ امیر] میدادندقسمتی ازاین املاک اختصاصی ازسلطان نیابت میکرد.دردوره ایلخانان نایبان ازماموران عالی رتبه شهرستانهابشمارمیامدند.۵ - دردوره صفویان حکام محلی وتیولداران رادرپاره ای ازموارد بلقب [ نایب ] میخواندندکه اصولاباکلمه [ ملک ] ( بمعنی حقیران ) مترادف شده بود. ۶ - صاحب منصب افسر.یانایب سرایدارخانه. صاحب منصب سرایدارخانه ( قاجاریه ): نایبان سرایدارخانه هشت نفر.یانایب نسق خانه.صاحب منصب نسق خانه: نسق خانه مبارکه.نایبان:عباس خان قاجارهادی خان قاجار... یانایب وزارت.معاون وزیر( قاجاریه ): جعفرقلی خان سرتیب اول ونایب وزارت علوم. ۷ - ستوان.یانایب اول.ستوان یکم.یانایب دوم ستوان دوم.یانایب سرهنگ.سرهنگ دوم. ۸ - دبیرسفارت.سکرتر: میرزامیکائیل خان نایب ( سفارت ایران درلندن ).یانایب سفارت یا نایب اول ( سفارت ).دبیران اول سفارت سکرتراول ( قاجاریه ): ولیم دیکسن نایب اول ( سفارت انگلیس درایران ).یانایب دوم ( دویم )( سفارت ) دبیردوم سفارت سکرتر دوم ( قاجاریه ): لارکم صاحب نایب دویم ( سفارت انگلیس درتهران ).یانایب قونسول. ( قاجاریه ) نایب کنسول ویس قونسول: مسیو دوسیزیونایب قونسول ( فرانسه درتبریز ). یانایب کنسول
فرهنگ اسم ها
معنی: آنکه در غیاب کسی عهده دار مقام و مسئولیت اوست، جانشین، نماینده، ( عربی )، ( در ادیان ) در شیعه ی دوازده امامی هر یک از علمای دینی که در زمان غیبت حضرت مهدی ( ع ) ولایت امور مسلمین بر عهده ی اوست، عنوان دولتی و دیوانی که در دوره ی قاجار، افشاریه، غزنوی و سلجوقی به اشخاص بخاطر نیابت، تصدی شهر یا ولایت و سرپرستی امور داده اند، هریک از علمای دین که در زمان غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ولایت امور مسلمین بر عهده اوست، عنوان دولتی ودیوانی در دوره قاجار
جملاتی از کلمه نایب
رخسار چو آبی ز عنا گرد گرفته دل در برش از نایبه چون نار کفیده
ماه را آرزو آن است که باشد پس از این نایب حاجب باری که بود بر در او
یکی پشت نصر تست، یکی بازوی ظفر یکی نایب قضا، یکی قهر کردگار