فاعله

صفت مؤنث فاعل است و به معنای انجام‌دهنده و به‌جا آورندهٔ یک کار می‌باشد. در فلسفه، علت فاعله یکی از چهار علت ارسطویی است که به آن علت محرکه نیز گفته می‌شود. این علت، عاملی است که وجود شیء را موجب می‌شود و ماهیتاً خارج از ذات معلول قرار دارد. به بیان دیگر، علت فاعله، منشأ اصلی حرکت، تغییر یا ایجاد یک پدیده محسوب می‌گردد. در دانش حکمت طبیعی و علوم قدیم، اصطلاح قوهٔ فاعله به نیرویی اطلاق می‌شود که مسئول به حرکت درآوردن عضلات بدن است و از آن با عنوان قوهٔ عامله نیز یاد می‌کنند. با این حال، از منظر عرفی و در کاربرد دقیق اصطلاحات، میان قوهٔ عامله و قوهٔ فاعله تفاوت‌هایی وجود دارد که در متون تخصصی بدان پرداخته شده است.

لغت نامه دهخدا

( فاعلة ) فاعلة. [ ع ِ ل َ ] ( ع ص ) تأنیت فاعل. رجوع به فاعل شود.
- علت فاعله؛ یکی از علل چهارگانه، و آن را علت محرکه نیز نامند. ( یادداشت بخط مؤلف ). علت فاعلی امری است که مفید وجود شی باشد و خارج از ذات معلول است. ( فرهنگ اصطلاحات فلسفی جعفر سجادی ص 202 ).
- قوه فاعله؛ به قوه محرکه عضلات میگویند، و قوه عامله هم مینامند،اما از نظر عرفی میان قوه عامله و قوه فاعله فرق است. ( از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ص 223 ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) مونث فاعل ۲ - یکی از قوای محرکه است و آن قوت محرکه عضلات است بطرف فعل. یا علت فاعله. یکی از علل چهار گانه و آن را علت محرکه نیز نامند. یا قوه فاعله. قوه ایست که اعصاب و عضلات را آماده بتحریک می سازد بقبض و بسط ( کشیدن و رها کردن ) ۳ - اراده.

جمله سازی با فاعله

و قیل: سوّی ای عدّل قامته. و قیل: خلقه مستویا متقنا محکما لیدلّ علی علم فاعله و اراد به.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قرین
قرین
لنگ
لنگ
گرایش
گرایش
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله