غافل

کلمه غافل در زبان فارسی به معنای بی‌خبر، ناآگاه یا بی‌توجه است. این واژه به عنوان یک صفت به اسم‌هایی مانند او، ما و غیره نسبت داده می‌شود و می‌تواند به صورت جمع نیز به کار رود. معمولاً این کلمه پس از اسم یا در کنار فعل قرار می‌گیرد و همچنین می‌تواند در ابتدای یا انتهای جمله نیز استفاده شود. علاوه بر این، این واژه ممکن است به صورت قید نیز به کار رود، مانند غافلانه که به معنای به‌طور بی‌خبر یا ناآگاهانه است. همچنین می‌توان از این واژه در جملات شرطی نیز استفاده کرد.

لغت نامه دهخدا

غافل. [ ف ِ ] ( ع ص ) بی خبر. ناآگاه. ( دهار ). گول. ( نصاب ). بیخود. ( ترجمان علامه جرجانی ). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب. غمر: اغترار؛ غافل شدن. تهو؛ غافل شدن. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - ناآگاه، بی خبر. ۲ - نادان، بی خرد.

فرهنگ عمید

۱. آن که در امری اهمال و غفلت کند، غفلت کننده.
۲. ناآگاه، بی خبر.
۳. فراموش کار.
* غافل شدن: (مصدر لازم )
۱. غفلت کردن: دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱: ۱۸۴ ).
۲. بی خبر ماندن.
۳. فراموش کردن.

فرهنگ فارسی

غفلت کننده، آنکه درامری اهمال وغفلتکند، نا آگاه، بی خبر، فراموشکار
( اسم ) ۱ - غفلت ورزنده. ۲ - بیخبر نا آگاه. ۳ - بیخرد نادان. یا غافل غافل. ۱ - بسیار بیخبر. ۲ - بسیار نادان.
ابن صخر برادر بنی قریم بن ساهله است.

جملاتی از کلمه غافل

چون کار روزگار بیک حال کس ندید غافل کسی که فکرت دور زمان کند
مخفت ای دیده چندان غافل و مست چو هشیاران برآور در جهان دست
عشق گوید غافلی از حال من از بد ونیک و ازین افعال من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم