که بنده را ز عزیزان خویش طایفهای به بارگاه سعادت گزیدهاند خوار
خلق انبوه بریدند الفها بر سر مشعل و شمع به این طایفه همراه کنید
عشاق تو در پیش گرفتند بیابان کان طایفه ده را پس ازین هیچ کسانند
یک طایفه از شوقش بدریده گریبانی یک طایفه از عشقش انداخته دستاری
با وجودی که رخ از پرده ندادهست نشان یک جهان واله و یک طایفه حیران دارد
با طایفه ای دوست شود دل کایشان هم دوست به دشمن اند وهم دشمن دوست