صفحه

صفحه

این کلمه در زبان فارسی به معنای سطح یا بخشی از یک سطح است و می‌تواند به معانی مختلفی اشاره کند:

مفهوم عمومی: صفحه به معنای یک سطح صاف و یکنواخت است. این مفهوم می‌تواند به هر نوع سطحی اشاره کند که به طور کلی دو بعدی باشد.

کتاب و نوشتار: در زمینه کتاب و نوشتار، این واژه به معنای یکی از دو طرف یک ورق کاغذ است که معمولاً حاوی متن، تصویر یا اطلاعات دیگر است. به عنوان مثال، وقتی می‌گوییم این جمله در صفحه ۵ کتاب است، به یک طرف خاص از ورق کاغذ اشاره داریم.

فناوری و دیجیتال: در این حوزه، به صفحه نمایش (مانند نمایشگر کامپیوتر، تلفن همراه یا تلویزیون) اشاره دارد که اطلاعات بصری را به نمایش می‌گذارد و تعامل کاربر با دستگاه را تسهیل می‌کند.

علوم و ریاضیات: در هندسه، به یک سطح دو بعدی اشاره دارد که به طور نظری در فضا وجود دارد و می‌تواند بی‌نهایت گسترش یابد، که در تحلیل اشکال و اندازه‌ها کاربرد دارد.

در زمینه وب: در دنیای اینترنت، به یک صفحه وب اشاره دارد که حاوی محتوا و اطلاعاتی است که در مرورگر وب نمایش داده می‌شود و به کاربران امکان دسترسی به اطلاعات مختلف را می‌دهد.

لغت نامه دهخدا

( صفحة ) صفحة. [ ص َ ح َ ] ( ع اِ ) کناره هر چیزی. ( منتهی الارب ). بر. کنار. جانب. ج، صفحات:
آتشکده شود دل سوزان نهاد مرد
زآن آبدارصفحه سندان گداز تیغ.مسعودسعد.لعل ناگشته صفحه خنجر
گرم نابوده آتش پیکار.مسعودسعد. || یک سوی روی ویک سوی ورق. ( مهذب الاسماء ). ج، صفحات: چهرها چون صفحه کتاب دیگرگون نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 452 ). || برگ. روی. رویه. ورق:
خالیست بدان صفحه سیمین بناگوش
یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن ؟سعدی.عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند؟
همچو بر صفحه گل قطره باران بهاری.سعدی.- صفحةالرجل؛ عرض صدره. ( اقرب الموارد ). پهنای سینه. بشره پوست چهره.
- صفحه گرامافون؛ صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند، ثبت و تولید اصوات را.
- صفحه گردن؛ علاط. صفحتا العنق؛ دو جانب آن. ( بحر الجواهر ).
صفحه. [ ص َ ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 33هزارگزی جنوب خاوری اهواز 10هزارگزی خاور راه آهن اهواز به خرمشهر و کنار کارون. دشت. گرمسیر. دارای 65 تن سکنه. آب از کارون. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه در تابستان اتومبیل رو. آسیاب آن قدیمی است. این آبادی از دو محل به نام 1 و 2 بفاصله 2هزار گز دور از هم قرار گرفته است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
صفحه. [ ص َ ح َ ] ( اِخ )دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 48هزارگزی جنوب اهواز 3هزارگزی باختر راه اهواز به آبادان است. دشت. گرمسیر. دارای 60 تن سکنه. آب از چاه. محصول غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه در تابستان اتومبیل رو. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ معین

(صَ حَ یا حِ ) [ ع. صفحة ] (اِ. ) ۱ - رویه و سطح چیزی. ج. صفحات. ۲ - کنارة چیزی، جانب. ۳ - چهره، صورت. ۴ - در فارسی هر یک از دو سوی یک ورق کاغذ، مقوا و مانند آن. ۵ - صفحة مدوری که روی آن موسیقی یا آواز یا گفتار ضبط شده است و به کمک گرامافون به صدا

فرهنگ عمید

۱. روی چیزی، رویه، سطح.
۲. یک روی از هر برگ کتاب.
* صفحهٴ فلوئورسان: صفحۀ شیشه ای که با ماده ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می تابد می درخشد، پردۀ فلوئورسان.

فرهنگ فارسی

رویه، سطح، روی چیزی، یک روی ازهربرگ کتاب
۱ - کناره چیزی جانب. ۲ - رویه سطح ۳ - چهره صورت. ۴ - یک سوی ورق یک رویه کاغذ. ۵ - صفحه گرامافون. جمع صفحات یا صفحه گرامافون. صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند و آهنگهای موسیقی را در آن ضبط کنند.
دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز

فرهنگستان زبان و ادب

{plane} [مهندسی عمران] سطح دوبعدی بدون انحنا

جملاتی از کلمه صفحه

حسن بی‌مشق تأمل نگذشت از دل ما صفحهٔ حیرت آیینه عجب خوش ‌قلم است
از صفحه‌ کلک وحشت ما پیش رفته است امروز هم ز نسخهٔ فردا نوشته‌ایم
آنکه در نثر، به دعوی ید بیضا می‌کرد کاش بر صفحه نظم تو تماشا می‌کرد
تا مدیح او بدفتر زد رقم کلک صغیر شد ز فرط روح‌بخشی صفحه دفتر بهشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم