شیفت
ویکی واژه
جمله سازی با شیفت
ای روزگار شیفته چندین جفا مکن آهستهتر که چرخ جفا را نه محورم
شیفته زار توام، عاشق رخسار توام گشته و بیمار توام، بدل گرفتار توام
تو پری چهره اگر دست به آیینه بری آنچنان شیفته گردی که گریبان بدری
بس نقش نو از پرده برون آمد و بس رفت دل شیفته ی اوست که در پرده مقیمست
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو عذری بنهی بر خود و نازی بفزایی