سیاوش

سیاوش به معنای صاحب اسب نر سیاه، در شاهنامه فردوسی، پسر کیکاوس است. در زمان پرواز کیکاوس به آسمان، خداوند او را از مرگ نجات داد تا وی به وجود آید. کیکاوس، نگران سرنوشت وی، او را به رستم سپرد تا پرورش یابد. رستم او را به زابلستان برد و به او فنون جنگ و آداب حکمرانی را آموخت. پس از گذشت سال‌ها، او آرزوی دیدار پدرش را کرد. رستم او را در میان جشن و شادی به نزد کیکاوس آورد. کیکاوس پس از هفت سال آزمایش او، تاج زرینی به او داد. سودابه، همسر کیکاوس، به او دل باخت، اما او درخواست او را رد کرد. سودابه با دریدن لباسش، خبر را به دیگران رساند. کیکاوس وقتی وی را بی‌گناه یافت، سودابه را سرزنش کرد. اما سودابه به توطئه‌اش ادامه داد. کیکاوس ناچار شد تا برای اثبات بی‌گناهی سیاوش و سودابه، آنها را به عبور از آتش فرمان دهد. در نتیجه، سودابه به خاطر دروغگویی محکوم به مرگ شد، اما به شفاعت او از مرگ نجات یافت. او برای دوری از سودابه از پدرش خواست تا به همراه رستم به جنگ افراسیاب برود. افراسیاب وقتی در خواب دید که جنگ با وی به شکست و نابودی خواهد انجامید، به نیرنگ به او نزدیک شد و به عنوان دوست با او رفتار کرد. او گرسیوز را با نامه‌ای صلح‌آمیز و هدیه‌ای به سوی وی فرستاد و پیشنهاد کرد که مرز ایران و توران همان مرز زمان فریدون باشد. او این پیشنهاد را پذیرفت و آن را به پدرش گزارش داد که رستم حامل آن بود. کیکاوس از اقدام او ناراحت شد و او را به حضور خود فراخواند. وی که با نظر پدر مخالف بود و خود را در خطر می‌دید، به افراسیاب پناه برد. افراسیاب در پایتخت خود، بهشت گنگ، از او استقبال کرد و به او کاخ و تخت زرین داد و در بازی چوگان و شکار او را همراهی کرد. او با فرنگیس، دختر افراسیاب، ازدواج کرد و سپس شهر سیاوش‌گرد را بنا نهاد. در نهایت، گرسیوز به خاطر حسادت به بدگویی از او نزد افراسیاب پرداخت. افراسیاب او را به همراه فرنگیس به حضور خود فراخواند. گرسیوز در توطئه‌ای دیگر او را از رفتن به نزد افراسیاب منع کرد و در نهایت این دو به نبردی کشیده شدند که در آن سر وی به فرمان افراسیاب بریده شد. از خونی که از او بر زمین ریخته شد، پر سیاوشان رویید. فرنگیس از وی کیخسرو را به دنیا آورد که بعدها به شاهی رسید.

لغت نامه دهخدا

سیاوش. [ وَ ] ( اِ ) پرنده ای که آنرا سرخاب گویند. ( برهان ). نوعی از مرغان. ( فرهنگ رشیدی ).
سیاوش. [ وَ / وُ ] ( اِخ ) سیاوخش. ( برهان )

فرهنگ فارسی

پسر کیکاوس پادشاه کیانی. سودابه زن کیکاوس عاشق سیاوش شد و امر را بر شوهر مشتبه کرد. کیکاوس برای آزمایش ( ور ) سیاوش را بفرمود تا از میان آتش بگذرد و او سالم از آتش بیرون شد و بتوران زمین نزد افراسیاب رفت و با دختر او فرنگیس ازدواج کرد ولی بتحریک گرسیوز برادر افراسیاب کشته شد. کیخسرو پسر سیاوش و فرنگیس است. ( داستان )
سیاوخش

فرهنگ اسم ها

اسم: سیاوش (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: siyāvo (a) š) (فارسی: سياوش) (انگلیسی: siyavosh)
معنی: دارنده اسب نر سیاه، پسر کیکاووس، دارنده ی اسب نر سیاه، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) شاهزاده ایرانی، پسر کیکاووس که چون به عشق نامادری خود سودابه پاسخ نداد، سودابه به او بهتان زد و او به توران زمین رفت و فرنگیس دختر افراسیاب را به زنی گرفت، سرانجام به فرمان افراسیاب کشته شد، به معنی دارنده ی اسب نر سیاه، ( در اعلام ) پسر کیکاووس پادشاه کیانی، دارنده اسب سیاه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیکاووس پادشاه ایران و پدر کیخسرو پادشاه کیانی

جملاتی از کلمه سیاوش

نگر تا سیاوش از افراسیاب چه برخورد جز تابش آفتاب
سیاوش بدان خلعت شهریار نگه کرد و شد چون گل اندر بهار
ازین کودکی کز سیاوش رسید تو گفتی مرا روز شد ناپدید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم