بخشی از اندام حرکتی فوقانی بدن است که بین آرنج و مچ قرار دارد. این عضو در بسیاری از پستانداران، پرندگان و خزندگان وجود دارد و از دو استخوان به نامهای زند زیرین و زند زبرین تشکیل شده است. حس پوست ناحیه قدامی ساعد از طریق اعصاب جلدی نوع داخلی که از طناب داخلی منشأ میگیرد و جلدی نوع خارجی تأمین میشود. همچنین، حس پوست ناحیه خلفی میانی ساعد از عصب جلدی نوع خلفی میانی که از عصب رادیال منشأ میگیرد تأمین میگردد. فاسیای سطحی آن شامل وریدهای سفالیک و بازیلیک است و همچنین عروق لنفاوی سطحی را در بر میگیرد که لنف را به سمت ورید سفالیک و سپس به عقدههای لنفاوی زیر ترقوهای هدایت میکند. فاسیای عمقی ساعد بر روی عضلات قرار دارد و در ناحیه دست، در جلو و عقب استخوانهای مچ ضخیمتر میشود و ساختارهایی به نام مهار خمکنندهها و مهار بازکنندهها را تشکیل میدهد. برای بررسی عضلات، ناحیه ساعد به دو بخش قدامی و خلفی تقسیم میشود.

ساعد
لغت نامه دهخدا
می بر ساعدش از ساتگنی سایه فکند
گفتی از لاله پشیزستی بر ماهی شیم.معروف بلخی.آن ساعدی که خون بچکد زو، ز نازکی
گر برزنی بر او بر، یک تار ریسمان.خسروی.کف و ساعدش چون کف شیر نر
هشیوار و موبد دل و شاه فر.فردوسی.کشیده بر و ساعد و یال و برز
درختیش در دست مانند گرز.فردوسی.ببالا بلند و به بازو قوی
میان لاغر و ساعدش پهلوی.فردوسی.دو ساعد او چون دو درخت است مبارک
انگشت بر او شاخ و بر او جود فواکه.منوچهری.کنگی بلند بینی، کنگی بزرگ پای
محکم سطبر ساقی، زین گرد ساعدی.عسجدی ( از لغت فرس ).نو آئین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله.عسجدی ( از لغت فرس ).آن چیست کزان طبق همی تابد
چون عاج بزیر شعر عنابی
ساقش بمثل چو ساعد حورا
دستش بمثل چو پای مرغابی.انوری ( دیوان چ نفیسی ص 461 ).هر زمان این شاهباز ملک را
ساعد اقبال مأوی دیده ام.خاقانی.فرخ آن شاهباز کزپی صید
ساعد شه مقام او زیبد.خاقانی.گه دست بوس کردم، گه ساعدش گزیدم
لب خواستم گزیدن ترسیدم از ملالش.خاقانی.چهار یارش تا تاج اصفیا نشدند
نداشت ساعد دین یاره داشتن یارا.خاقانی.یاره او ساعد جان را نگار
ساعدش از هفت فلک یاره دار.نظامی ( مخزن الاسرار ).همان ساعدش را به زرین کمر
کشیدند در زیر زنجیر زر.نظامی.چو بازان جای خود کن ساعد شاه
مشو خرسندچون کرکس به مردار.عطار.سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری پنجه با آهن مکن.سعدی ( طیبات ).هرکاین سردست و ساعدت بیند
گر دل ندهد به پنجه بستانی.سعدی ( طیبات ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (موسیقی ) دستۀ برخی سازها، مانند عود، طنبور، سه تار، و امثال آن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قسمتی از دست که بین مفصل آرنج و مفصل مچ دست قرار دارد و شامل دو استخوان زند اعلی و زند اسفل است زند ساق دست جمع سواعد. ۲ - مابین مچ دست و آرنج ارش رش. ۳ - بال مرغ. ۴ - مدد کار ناصر. ۵ - دستوانه بازو بند ساعد بند. ۶ - قوه محض قدرت ۷ - دسته در تار ویولون و مانند آنها.
قریه ایست در یمن از حکم بن سعد العشیره
فرهنگ اسم ها
معنی: ( به مجاز ) مددکار، کمک کننده، قدرت، قسمتی از دست بین مچ و آرنج، مساعدت کننده، ( در تصوف ) نزد صوفیان، صفت قوت و کنایه از قدرتِ محض است، ( عربی ) ( در قدیم ) ( به مجاز )، بخشی از دست بین مچ و آرنج
دانشنامه عمومی
اَرَش ( به عربی: ساعِد ) نام بخشی از دست بدن است که میان بازو و مچ دست قرار گرفته است.
ساعد عضوی از اندام حرکتی فوقانی ( جلویی ) بدن بین آرنج تا مچ است که در بسیاری از پستانداران، پرندگان و خزندگان وجود دارد و از دو استخوان زند زیرین ( اولنا ) و زند زبرین ( رادیوس ) تشکیل شده است.
حس پوست ناحیه قدامی ساعد از اعصاب جلدی ساعدی داخلی ( از طناب داخلی ) و جلدی ساعدی خارجی ( شاخه موسکولوکوتانئوس ) و حس پوست ناحیه خلفی میانی ساعد از عصب جلدی ساعد خلفی میانی ( از عصب رادیال ) تأمین می شود. فاسیای سطحی ساعد محتوی وریدهای سفالیک و بازیلیک می باشد. در ضمن این فاسیا محتوی عروق لنفاوی سطحی است که لنف را در مسیر ورید سفالیک به عقده های لنفاوی زیر ترقوه ای هدایت می کند. فاسیای عمقی ساعد روی عضلات را پوشانده و ادامه آن در ناحیه دست در جلو و عقب استخوانهای مچ ضخیم شده ومهار خم کننده ها ( retinaculum flexor ) و مهار بازکننده ها ( retinaculum extensor ) را می سازند، برای بررسی عضلات، ناحیه ساعد را به دو ناحیه قدامی و خلفی تقسیم می کنند.
شاخه های انتهائی شریان براکیال که شامل دو شریان رادیال و اولنار می باشند، نواحی قدامی و خلفی ساعد و دست را خون رسانی می کنند.
ناحیه قدامی ساعد:
ماهیچه های این ناحیه عمل فلکسیون مچ دست و انگشتان را انجام می دهند، این عضلات به دو گروه سطح و عمقی تقسیم می شوند، گروه سطحی یک زردپی مشترک تشکیل داده ( flexor of tendon common ( این وتر به اپیکوندیل داخلی بازو متصل می شود، طبقه عمقی به سطوح قدامی استخوانهای ساعد متصل می شوند. این عضلات عمدتاً از عصب میانی ( مدیان ) عصب گیری می کنند.
ناحیه خلفی ساعد: این عضلات عمل اکستانسیون مچ دست و انگشتان را انجام می دهند، در دو طبقه سطحی و عمقی قرار دارند، طبقه سطحی زردپی مشترک بازکننده ها ( extensur of tendon common ( را تشکیل می دهند که از اپیکوندیل خارجی استخوان بازو منشأ می گیرد. طبقه عمقی نیز روی سطوح خلفی استخوان های ساعد اتصال دارند.
عصب میانی ( مدیان ) با عبور از بین دو سر عضله پروناتورترس از حفره کوپیتال وارد ساعد می شود، این عصب در ساعد در جلو عضله تا کننده عمقی انگشتان و در عقب عضله تاکننده سطحی انگشتان به پائین نزول می کند و با عبور از زیر فلکسور ریتناکولوم و از درون تونل کارپ وارد دست می شود، شاخه های آن در ساعد شامل شاخه های موسکولا، مفصلی ( برای مفصل آرنج )، پالمار کوتانئوس و بین استخوانی قدامی می باشد.
دانشنامه اسلامی
در قطع دو ساعد دیه کامل (دیه قتل نفس) و در قطع یکی نصف دیه ثابت است؛ لیکن چنانچه ساعد همراه کف باشد و جانی مجموع کف و ساعد تا آرنج را قطع کند، به قول مشهور، برای مجموع کف و ساعد یک دیه پرداخت مینماید. برخی قدما برای کف، دیه و برای ساعد، ارش را ثابت دانستهاند. ظاهر کلام برخی دیگر، ثبوت دیهای جدا گانه- علاوه بر دیه کف- برای ساعد است.
دیه استخوان ساعد
دیه شکستن، تَرَک برداشتن، آشکار شدن استخوان، کوبیده شدن، در رفتن و جا به جا شدن استخوان ساعد بنابر قول مشهور همان دیه استخوان است لیکن برخی گفتهاند: دیه شکسته شدن استخوان ساعد در صورتی که بدون عیب و نقص بهبود یابد، یک سوم دیه نفس (۳۳۳ و یک سوم دینار) و دیه شکسته شدن یکی از دو استخوان ساعد در صورت بهبود بدون عیب و نقص، صد دینار و دیه ترک خوردن آن، هشتاد دینار و در صورت نمایان شدن استخوان بر اثر جراحت، ۲۵ دینار و در صورت جابه جا شدن، صد دینار و در صورت سوراخ شدن، دوازده و نیم دینار و در صورت عمیق بودن سوراخ- در حدی که به طرف دیگر استخوان برسد- بر اثر فرورفتن آلت نوک تیزی همچون خنجر، پنجاه دینار و در صورت پیدایی زخمی که بهبود نیابد، ۳۳ و یک سوم دینار خواهد بود.
ویکی واژه
یاری دهنده.