راحم

لغت نامه دهخدا

راحم. [ ح ِ ] ( ع ص ) مهربانی کننده. ( منتهی الارب ). رحم کننده. ( آنندراج ). رحم کننده وبخشایشگر. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || شاة راحم؛ گوسپند آماسیده زهدان. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع. ] (اِفا. ) رحم کننده، بخشاینده.

فرهنگ عمید

کسی که رحمت می آورد، رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان.

فرهنگ فارسی

رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان، رحم
( اسم ) رحم کننده بخشاینده جمع راحمین.

فرهنگ اسم ها

اسم: راحم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: rāhem) (فارسی: راحم) (انگلیسی: rahem)
معنی: کسی که رحمت می آورد، رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان، ( در قدیم ) رحمت آورنده، دل سوزاننده

جمله سازی با راحم

ای شما که بگذارید عمر خود بنان خلق وانگه از خدا دانید، این مراحم شایان
گویا علاقهٔ شکیبایی به مادرش باعث شد که او پیشنهاد اجرای این قطعه را به پوراحمد بدهد.
آبگرمک سفلی نقاره‌خانه، روستایی از توابع بخش کبگیان شهرستان دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
استان کهگیلویه و بویراحمد یکی از استان‌های برجسته در تولید گردو می‌باشد.
اسلام‌آباد تنگ سرخ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بویراحمد در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
آبگرمک وسطی نقاره‌خانه، روستایی از توابع بخش کبگیان شهرستان دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس ننه
کس ننه
کص
کص
مواظب
مواظب
مابه التفاوت
مابه التفاوت