یگان

لغت نامه دهخدا

یگان. [ ی َ / ی ِ ] ( ص نسبی، ق مرکب ) یکان. یک یک: پس یوسف ایشان را می خرید یگان و دوگان. ( ترجمه تفسیر طبری ج 3 ص 788 ). || تنها. فرد. منفرد. بی همتا. بی نظیر:
هرکه در این دیرخانه مرد یگان است
تا به دم صور مست درد مغان است
ور به دم صور با هش آید از آن درد
نیست مبارز که محبب تن و جان است
ذره اگر بی عدد به راه برآید
ذره که باشد چو آفتاب یگان است.عطار.

فرهنگ معین

(یَ ) (ق. ) ۱ - بی نظیر، بی همتا، فرد. ۲ - از تقسیمات ارتش.

فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) بخشی از یک سازمان نظامی که دارای افراد و تجهیزات برنامه ریزی شده و معین است، واحد.
۲. (صفت ) [قدیمی] یک عدد، یکی.
۳. (قید ) [قدیمی] یک یک، یک به یک، یکی یکی.

فرهنگ فارسی

مخفف یک گان، یگان یگان: یک یک، یکایک، یک به یک
یک یک: پس یوسف ایشان را همی خرید یگان و دوگان.

ویکی واژه

بی نظیر، بی همتا، فرد.
از تقسیمات ارتش.

جمله سازی با یگان

💡 شوخیش بسکه وحشی افسانه دل است در دیده می نشیند و بیگانه دل است

💡 شرابشان برسیده است و بنده درمانده است خدایگانا، تدبیر بنده کن به شراب

💡 به عاشقان زان دو لب یک بوسه جانا به صد جان گر فروشی رایگان است

💡 بر اهل عالم، شاها، خدایگان بادی چو بر طبایع عالم خدایگان آتش

💡 از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی؟ مکن

انس یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
طی کشیدن یعنی چه؟
طی کشیدن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز