به عنوان یک مفهوم در فیزیک، نمایانگر دینامیک یک سیستم فیزیکی است و از طریق آن میتوان معادلات حرکت سیستم را با استفاده از اصل کمترین کنش استخراج کرد. این اصطلاح به عنوان یک تابع ریاضی عمل میکند که مسیر سیستم را به عنوان ورودی خود میپذیرد و در نتیجه یک عدد حقیقی تولید میکند. به طور کلی، این عمل برای مسیرهای مختلف مقادیر متفاوتی ارائه میدهد. ژیرِش یک کمیت فیزیکی است که ابعادی معادل انرژی ضرب در زمان یا اندازه حرکت ضرب در طول دارد. ابعاد آن مشابه ابعاد اندازه حرکت زاویهای است، با این تفاوت که کنش یک کمیت عددی است در حالی که اندازه حرکت زاویهای یک کمیت برداری به شمار میآید. معادلات حرکت در فیزیک میتوانند بر اساس اصل کمترین کنش به دست آیند.
کنش
لغت نامه دهخدا
کنش. [ ک ُ ن ِ ] ( اِمص، اِ ) کردار، خواه کردار نیک باشد و خواه کردار بد. ( برهان ). کردار و عمل. ( غیاث ) ( از انجمن آرا ). کردار، چنانکه گویند: «بدکنش » یعنی، بدکردار. ( فرهنگ رشیدی ). کردار. ( فرهنگ جهانگیری ). کنشت. کار و عمل. ( آنندراج ). فعل. ( فرهنگستان ). فعل. ( دانشنامه علایی ص 17 ). کردن. فعل و عمل و کار و کردار. ( ناظم الاطباء ). اسم از کردن. عمل کردن. اسم مصدر کردن. فعل. عمل. مصدر دوم کردن. کردار.کرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پهلوی و پازند، «کونیشن ». اسم مصدر، از: کن ( کردن ) + ش ( اسم مصدر ). ( از حاشیه برهان چ معین ).کنشت. کردار. عمل. ( فرهنگ فارسی معین )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کردار عمل: معجز پیغمبر مکی تویی بکنش و بمنش و بگوشت. ( محمد بن مخلد سگزی ) ۲ - رسم عادت. ۳ - یکی از اعراض ان یفعل: یکی کنش که بتازی این یفعل گویند. ۴ - حالی است که اندک اندک از گوهری ظاهر میشود در گوهری چنانکه هیچ دو حال از آن اثر با هم موجود نباشند بلکه یکی نیست همی شود و دیگری هستی می یابد.
رشته گلیم بافتن. تافتن رشته گلیم. یا نرم کردن مسواک خشن
فرهنگستان زبان و ادب
{performance} [زبان شناسی] ← کنش زبانی
جملاتی از کلمه کنش
وان کزین هر سه حالت است برون نکنش یاد کوست ناقص و دون
تو با دشمن بدکنش رزم جوی که با آتش آب اندر آری به جوی