کتک زدن به معنای ضرب و شتم، تنبیه بدنی یا اعمال خشونت فیزیکی است. این عمل میتواند شامل ضربه زدن با دست یا استفاده از ابزاری نظیر چوب باشد و ممکن است به منظور تنبیه برای رفتارهای نامناسب یا ایراد آسیب به فرد صورت پذیرد. در جوامع گوناگون، عموماً به عنوان رفتاری خشونتآمیز تلقی شده و تبعات قانونی و اجتماعی را در پی دارد. به بیان خلاصه، کتک زدن عبارت است از عملی که در آن فردی با وارد آوردن ضربه به دیگری، سبب ایجاد درد جسمانی یا آزردگی روحی میشود. افزون بر این، کتک زدن ممکن است به عنوان روشی جهت تنبیه و اصلاح رفتار یا به عنوان نوعی مجازات به کار رود. با این وجود، این عمل در بسیاری از فرهنگها به شدت تقبیح و ناپسند شمرده میشود. اصطلاح کتک خوره نیز به فردی اطلاق میگردد که مورد ضرب و شتم واقع شده و این عبارت اغلب برای نمایش آسیبپذیری یا ضعف فرد به کار میرود.
کتک
لغت نامه دهخدا
هر که ز اتباع تو سرکشد از قلندری
تخته شرع مغزکش بر سرش آورد کتک.( ازفرهنگ سروری ).و رجوع به کتک زدن و کتک خوردن شود.
- به کتک انداختن کسی را؛ سبب کتک خوردن او شدن. ( یادداشت مؤلف ).
|| در تداول مردم یزد چوب گازر. ( از فرهنگ فارسی معین ). || ضرب. زدن کسی با دست. ( یادداشت مؤلف ). ضرب ( مطلق ). زدن ( چه با چوب و چه غیر آن ) ( از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی ضرب نیز استعمال کنند. ( فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ج 3 ص 1079 ):
آن چمن گلشن جاه شه عالیقدریست
که در آنجا نتوان برد خزان را به کتک.شاه طاهر ( از سروری ).و رجوع به کوتَک شود.
کتک. [ ک َ ت َ ] ( اِ ) گوسفند کوچک باشد که به عربی آن را نَقَد گویند. ( سروری ). نوعی از گوسفند است که دست و پای او کوتاه می باشد و به عربی نَقَد می گویند و آن گوسفند بحرین است. ( برهان ). نوعی از گوسپند کوتاه دست و پای زشت روی که آنرا کتک گویند. ( منتهی الارب ذیل نقد ). یکنوع گوسپندی که دست و پای آن کوتاه است و در بحرین فراوان می باشد. ( ناظم الاطباء ):
فرق صحابه نبی کی رسدت کز ابلهی
کورصفت طلب کنی نرمی قاقم از کتک.عمید لوبکی ( از فرهنگ نظام ).|| چلاو سرد بی روغن مازندران که بمنزله نان آنان است و آن را کته نیز گویند. ( آنندراج ). رجوع به کته شود.
کتک. [ ک َ / ک ُ ] ( اِ ) چوبدستی و عصا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کُتَک شود.
کتک. [ ک َ ت َ ] ( اِ ) به هندی نام دانه ای است که آن را بکوبند و ببیزند و در آب گل آلود ریزند آب را صاف کند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). نام حبه ای است که چون او را ساییده بر میان آبی که با لای آمیخته باشد بریزند آب را صافی سازد. ( از فرهنگ جهانگیری ).
کتک. [ ک َ ت َ ] ( اِخ ) فرسخی جنوب کوشک ( قصبه فیروزآباد ) است. ( فارسنامه ناصری ).
کتک. [ ک َ ت َ ] ( اِخ ) قریه ای است چهار فرسخ میانه شمال و مغرب بیرم از قصبات لارستان. ( فارسنامه ناصری ).
کتک. [ ک َ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. کوهستانی. سکنه 500 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت، حشم داری. صنایع دستی قالی، قالیچه، جوال و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] چوب کلفت، چماق، چوب گازران.
* کتک زدن: (مصدر متعدی ) زدن کسی با دست، چوب، یا شلاق.
نوعی گوسفند کوچک با دست و پای کوتاه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - چو بدست ( قلندر ان و جز آنان ). ۲ - چوب گازر ( در یزد مستعمل است ). ۳ - ضرب ( مطلق ) زدن ( چه با چوب و چه غیر آن ).
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان خیرگو قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۷۲ نفر ( ۳۵ خانوار ) بوده است.
ویکی واژه
زدن، ضربه زدن.؛ ~خور سفتی بودن از کتک خوردن پروا نداشتن.
جمله سازی با کتک
چوب ز بازوی فلک میخورم از سگ و از گربه کتک میخورم
رفتند خانه یکی از تاجران که داشت مالی فزون ز دولت آل سبکتکین