کاربن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) کربن یا کاغذ کاربن. کاغذ یست که یک طرف آن برنگ سیاه بنفش یا ابی و انرا برای مسوده برداشتن لای دو یا چند ورق کاغذ سفید میگذارند و چون بامداد یا قلم یا ماشین تحریر چیزی روی ورق. بالایی بنویسند بر ورقه یا ورقه های پایینی نقش بندد.
کاربون کربن
جمله سازی با کاربن
گفت خواستم بدانی کیستم و از پی چیستم، با آنکه راه زنیم کار است و چاه کنی شمار، ترا پندی سرایم و راهی نمایم، اگر کاربندی پایت از گل بر آید و بندت از دل گشاید.
گر کاربند باشی اینها را در مکر و غدر سخت ستمگاری
که گر پند ما را شوی کاربند همیشه بماند کلاهت بلند
بدو گفت بسیار دادمش پند نبد پند من پیش او کاربند