لغت نامه دهخدا
چاپی. ( ص نسبی ) منسوب به چاپ، چاپ شده. مطبوع. مطبوعة.مقابل خطی. مخطوط. مخطوطة: قرآن چاپی. کتاب چاپی.
چاپی. ( ص نسبی ) منسوب به چاپ، چاپ شده. مطبوع. مطبوعة.مقابل خطی. مخطوط. مخطوطة: قرآن چاپی. کتاب چاپی.
منسوب بچاپ چاپ شده. مطبوع. مطبوعه. مقابل خطی. مخطوط. مخلطوطه: قر آن چاپی کتاب چاپی.
چاپی ( به مجاری: Csapi ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه نادْیْ کانیژا واقع شده است. چاپی ۱۰٫۱۱ کیلومتر مربع مساحت و ۱۸۶ نفر جمعیت دارد.
💡 فاش کردی که جز تو نبود هیچ هیچ را دادهای تو پیچاپیچ
💡 والله که ندانم این چه پیچاپیچست این میدانم که چون نپیچم هیچم
💡 بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دور با سلیمان باش و دیوان را مشور
💡 {در متن چاپی افتادگی دارد} با رقیب کوی تو گفتم اگر به لطف نمی خوانیم به قهر مرانم
💡 در آن زلفین پیچاپیچ یارم دل مسکین چو مرغی پای بندست
💡 وعدهٔ وصل خودم داد شبی در ظلمات همچو زلف تو چه راهیست چنین پیچاپیچ