کلمه پشنگ در زبان فارسی معانی متفاوتی دارد. در گویش خراسانی، این واژه به معنای پاشیدن مایعات، به ویژه در مواردی مانند آب، خون و ادرار به صورت نامنظم و کنترل نشده به کار میرود. همچنین در گذشته، به تختهای با چهار دسته که برای جابهجایی خشت و گل مورد استفاده قرار میگرفت، پشنگ گفته میشد. در شاهنامه فردوسی، نام یکی از پادشاهان توران نیز پشنگ است. علاوه بر این، این کلمه در کارهای بنایی و نجاری به عنوان ابزاری کاربردی شناخته میشود. به طور کلی، واژه پشنگ نمایانگر تنوع فرهنگی و تاریخی در زبان فارسی است و نشان میدهد که چگونه یک کلمه میتواند معانی و کاربردهای متفاوتی در زمینههای مختلف داشته باشد.
پشنگ
لغت نامه دهخدا
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام پسرزاده توربن فریدون، پدر افراسیاب، شاه توران:
نخواهیم شاه از نژادپشنگ
فسیله نه نیکو بود با پلنگ.فردوسی.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام داماد طوس سردار ایران.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام دیگر شیده پسر افراسیاب است. ( از مجمل التواریخ والقصص ص 49 و 90 ).
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) ( اتابک شمس الدین... ) نام پسر ملک سلغر شاه بن اتابک احمدبن اتابک یوسفشاه بن اتابک شمس الدین الب ارغون بن اتابک هزاراسف بن ابوطاهربن محمدبن علی بن ابوالحسن فضلوئی عم زاده و داماداتابک نورالورد پسر سلیمان شاه بن اتابک احمد. از اتابکان لر بزرگ است. چون اتابک نورالورد با شیخ ابواسحاق اینجو کمک کرده بود امیر مبارزالدین محمدبن غیاث الدین حاجی ( 718 - 765 هَ. ق. ) از ملوک آل مظفر در سال 757 هَ. ق. بسرکوبی او به لرستان رفت و «بعد از تسخیر ملک در اواخر صفر سنةالمذکور ( 757 ) اتابک شمس الدین پشنگ که... حسباً ونسباً مستحق بود بفرماندهی آن دیار مقرر شد و اتابک پشنگ به محاصره آن قلعه [ قلعه ای که اتابک نورالورد در آن تحصن جسته بود ] مشغول شد تا مستخلص گردانیدو اتابک نورالورد را میل کشید. و اتابک پشنگ تا سال 792 هَ. ق. باقی بود.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) قلعه ای است بحوالی قندهار. ( فرهنگ رشیدی ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] = زنبه: با دوات و قلم و شعر چه کار است تو را / خیز و بردار تش و دستره و پیل و پشنگ (ابوحنیفۀ اسکافی: شاعران بی دیوان: ۵۹۱ ).
۳. [قدیمی] = اهرم
فرهنگ فارسی
۱- افشاندن آب و غیره پشنگ. ۲- آب مترشح پشنگ.
قلعه ایست بحوالی قندهار
فرهنگ اسم ها
معنی: نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: پَشَن) در شاهنامه، پدر منوچهر و شوهر ماه آفرید، دختر فریدون. منوچهر گاهی پورپِشنگ نیز خوانده می شود.
ویکی واژه
~ ممکن است به دو عنصر خالص پش-اَنگ تجزیه شود. از بخش نخست آن در زبانهای رایج هیچ مفهومی حاصل نیست اما بخش دوم آن در بسیاری از کلمات مانند فشنگ، تفنگ، آهنگ، ارژنگ و بسیاری دیگر شنیده میشود احتمالا باید عادت، خوی، خصلت صفتی است که در پیشوند واژه میآید.
زنبه (ابزار)، تختهای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا میکنند.
اهرم، یک یا دو میله محکم متکی بر یک تکیهگاه، برای آسانتر کردن انجام بعضی کارها.
تیشه، نوعی ابزار دستی با یک دسته و سر آهنی تخت و تیز که در بنایی، نجاری، سنگتراشی به کار میرود.
توصیفی برای بخش نخست یعنی «پش» وجود ندارد اما بخش دوم افعال غیر ارادی مانند خوی، عادت یا خودکار و اتوماتیک است. پشنگ احتمال بسیار زیاد سریع و چابک بودن است.
جمله سازی با پشنگ
پشنگ آن زمان شاه توران بدی ز پور فریدون که تور آن بدی
گروهی ز تاتار باشد پشنگ که بودند به امیدیان پیش جنگ
نبیره فریدن و پور پشنگ به آورد با او مرا نیست ننگ