لغت نامه دهخدا
پس افکندن. [ پ َ اَ ک َ دَ / دِ ] ( مص مرکب ) چیزی از درآمد خود ذخیره کردن. اندوخته ساختن. ذخیره کردن. || تأخیر. بعقب انداختن. || میراث گذاشتن. ( برهان قاطع ). || پس افکندن کار را، مساوَفه.
پس افکندن. [ پ َ اَ ک َ دَ / دِ ] ( مص مرکب ) چیزی از درآمد خود ذخیره کردن. اندوخته ساختن. ذخیره کردن. || تأخیر. بعقب انداختن. || میراث گذاشتن. ( برهان قاطع ). || پس افکندن کار را، مساوَفه.
( ~. اَ کَ دَ ) (مص م. ) پس انداز کردن، ذخیره کردن.
( مصدر ) ۱- ذخیره کردن اندوختن. ۲- بعقب انداختن ( کاررا ) تاخیر. ۳- میراث گذاشتن.
پس انداز کردن، ذخیره کردن.
💡 چند جاسوسش از پس افکندند بیدرنگش به محبس افکندند