پاکی

کلمه پاکی در زبان فارسی به معنای خلوص، تمیزی و صفا است. این کلمه در حالت مفرد به کار می‌رود و برای جمع آن می‌توان از واژه‌هایی مانند پاکی‌ها استفاده کرد. این واژه می‌تواند در ترکیب با دیگر کلمات نیز به کار رود. واژه‌های متضاد با این کلمه شامل ناپاکی، آلودگی و کثیفی هستند. در متون ادبی و شعر، این کلمه به عنوان نمادی از صداقت، خلوص نیت و زیبایی معنوی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

لغت نامه دهخدا

پاکی. ( حامص ) طهارت. ( برهان ). طُهر. طیب. پاکیزگی. مقابل پلیدی. || قُدس

فرهنگ معین

( اِ. ) وضع یا کیفیت پاک بودن.

فرهنگ عمید

۱. پاک بودن، پاکیزگی: شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی: ۹۷ ).
۲. [مجاز] پاکدامنی، عفت.
۳. (اسم ) [قدیمی] استره، تیغ سرتراشی.
۴. (اسم ) چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند.

فرهنگ فارسی

۱- پاکیزگی طهارت طیب مقابل ناپاکی پلیدی. ۲- قدس. ۳- حال زنی که حایض نباشد طهارت زن از حیض سر شکستگی طهر. ۵- پاکدامنی پارسایی عفت عصمت. ۶- ویژگی بی آمیغی بی غشی صفا خلوص. ۷- روشنی ضیائ. ۸- ( اسم ) استر. سرتراشی تیغ. ۹- تمام شدن. ۱٠- عاری بودی از میکرب و عوامل مولد مرض. یا آب پاکی بدست کسی ریختن. یکباره او را نومید کردن.یا به پاک یاد کردن. منزه دانستن تقدیس تسبیح تنزیه. یا پاکی نژاد پاک نژادی. پاکزادی اصالت نجابت.

فرهنگستان زبان و ادب

{sobriety} [اعتیاد] وضعیتی که در آن فرد ضمن رعایت اصول خودیابی از مصرف مواد و الکل پرهیز می کند

ویکی واژه

وضع یا کیفیت پاک بودن.

جملاتی از کلمه پاکی

تو آفتاب منیری و دیگران انجم تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام
ز فرمان تو درنیارم گذشت که پاکیزه گوهر ز فرمان نگشت
درونت صاف و پاکی گردد از کل شوی فارغ نیابی رنج و هم ذل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم