وضی

لغت نامه دهخدا

وضی ٔ. [ وَ ] ( ع ص ) بر وزن امیر، خوب و پاکیزه روی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): وجه وضی ٔ؛ روی تازه.( مهذب الاسماء ). ج، اَوضیاء، وِضاء. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع. ] (ص. ) خوبروی.

فرهنگ عمید

خوب و پاکیزه روی.

فرهنگ فارسی

(صفت ) خوبروی.

ویکی واژه

خوبروی.

جمله سازی با وضی

وان نرگسکان چو حوضی از بلور کش زرد فواره‌یی ز دینارست
شاها بقادری که وضیع و شریف را ازوی امید لطف نجات از مصایبست
و گفت: چون مرید نعره زند و بانگ کند حوضی بود و چون خاموش بود دریایی شود پر در.
سدّه بوس بارگاهت هم وضیع و هم شریف خاکروب آستانت هم صغیر و هم کبیر
کف او مقسم ارزاق وضیع است وشریف در او کعبه آمال صغار است وکبار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مأوا یعنی چه؟
مأوا یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
سراسیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز