همراه به معنای کسی است که در کنار دیگران قرار دارد و مسیر را با آنها طی میکند. این واژه به نوعی همدم و مونس را توصیف میکند، یعنی شخصی که در کنار دیگران حضور دارد و به نوعی در زندگی آنها شریک است. همچنین، همراه میتواند به افرادی اشاره کند که با دیگران همسلیقه و همراستا هستند و در تعاملات اجتماعی سازگاری دارند. به عبارت دیگر، این کلمه به نوعی یار و یاور را نیز در بر میگیرد، یعنی کسی که در انجام کارها و رسیدن به اهداف به دیگران کمک میکند. در واقع، همراه به عنوان یک نماد از همبستگی و یاری در روابط انسانی شناخته میشود. این مفهوم نه تنها در دوستیها و روابط نزدیک، بلکه در محیطهای اجتماعی و همکاریهای گروهی نیز اهمیت دارد و نشاندهنده نیاز انسان به ارتباط و همیاری با یکدیگر است.
همراه
لغت نامه دهخدا
مبادا به جز بخت همراهتان
شود تیره دیدار بدخواهتان.فردوسی.ز بدها تو بودی مرا دستگیر
چرا راه جستی ز همراه پیر؟فردوسی.همی بود همراهشان چار سگ
سگانی که نخجیر کردی به تگ.فردوسی.چرا همراه بد جستی و بدخواه
تو نشنیدی که همراه است و پس راه ؟فخرالدین اسعد.که نتوان بر این کوه تنها شدن
دو همراه باید به یک جا شدن.نظامی.بر آن ره که نارفته باشی بسی
مرو گرچه همراه باشد کسی.نظامی.لباسی پوش چون خورشید و چون ماه
که باشد تا تو باشی با تو همراه.نظامی.شوریده ای همراه ما بود، نعره ای بزد و راه بیابان گرفت. ( گلستان ). پیاده ای سر و پا برهنه از کوفه با کاروان حجاز همراه شد. ( گلستان ).
دیده سعدی و دل همراه توست
تا نپنداری که تنها میروی.سعدی.میروی با دل تو همراه است
می نشینی ز جانت آگاه است.اوحدی. || قرین. همدم. مونس:
که همواره شاه جهان شاه باد
سخندان و با بخت همراه باد.فردوسی.با این همه چهار دشمن متضاد از طبایع با وی همراه، بلکه همخواب.( کلیله و دمنه ).
چو زآن گم گشته گنج آگاه گشتم
دگر ره با طرب همراه گشتم.نظامی. || متفق. موافق. هم عقیده و هم پیمان:
از ایرا که همراه و یار توایم
بر این پهن میدان سوار توایم.فردوسی.با او ددگان به عهد همراه
چون لشکر نیک عهد با شاه.نظامی.به تو مشغول و با تو همراهم
وز تو بخشایش تو میخواهم.سعدی.ترکیب ها:
- همراه شدن. همراه کردن. همراهی. رجوع به این سه مدخل شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] موافق.
۳. هم قدم.
۴. دو تن که با هم راه بروند.
۵. آنچه قابل حمل و جابه جایی است.
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: همدم، مونس، قرین، آن که در کنار دیگری راهی را طی می کند، ( به مجاز ) آن که با دیگران توافق و سازگاری دارد، سازگار، موافق، ( به مجاز ) آن که در انجام کاری یا رسیدن به مقصودی به کسی یاری می رسانَد، یار، یاور
جمله سازی با همراه
سحرگاهی خلاف عادت آن ماه پسر را نیز با خود برد همراه
یکی کاروان بود آراسته فراوان به همراهشان خواسته
دایم اندر آب کار ماهی است مار را با او کجا همراهی است