هق

لغت نامه دهخدا

هق. [ هََ ق ق ] ( ع مص ) مانده کردن کسی را در جماع. ( منتهی الارب ). || گریختن. ( اقرب الموارد ).
هق. [ هَِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش اشنویه شهرستان ارومیه که 453 تن سکنه دارد. آب آن از قادرچای و محصول عمده اش غله، حبوب و توتون و کاردستی مردم جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

مانده کردن کسی را در جماع

جمله سازی با هق

مریم رز را بخواه آن بکر آبستن به روح زبده ی عصر آمده پرورده ی دهقان شده
بر من که حریفان صبوحی نخروشند تو قهقهه گل به سحرگاه نگه دار
پر کاهی از مربی نیست ما را بهره یی خوشه چینی می کند در عهد ما دهقان ما
نه از ره ست که گوییم کبک خوش گامی که کبک قهقهه بر خود زند چو بخرامی
خوش بود خوردن ز دست دوست می آن را که دوست بچه خاقان و می پرورده دهقان بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال لنورماند فال لنورماند فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت