هزج به معنای سراییدن سرودهای شاد و طربانگیز است. در لغت، این واژه به ترنم و انشاد نیز اشاره دارد. علاوه بر این، هزج در معانی دیگری همچون آواز تندر، صوت رعد و صدای زنبور، نوعی سرود و ترانه شاد، آوازی با کمی گرفتگی گلو و نیز هر سخن پیوسته و نزدیک به هم به کار رفته است. در اصطلاح عروض، نام یکی از بحرهای شعر عربی است که به دلیل توالی و تقارب کلمات و آوازهاش به این نام خوانده میشود. بحر هزج یکی از سه بحر دایرهٔ اول عروض، موسوم به دایرهٔ مؤتلفه، به شمار میرود که سایر بحرهای این دایره شامل رجز و رمل هستند. بر اساس شرح شمسقیس رازی، بحر هزج از چهار جزء «مفاعیلن» تشکیل شده و پانزده نوع تغییر (اِحیف) در آن ممکن است رخ دهد. این تغییرات عبارتاند از: قبض، کف، خرم، تخنیق، خرب، حذف، قصر، شتر، هتم، جب، زلل، بتر، اسباغ و معاقبت که از آنها دوازده نوع جزء عروضی جدید مشتق میشود.
هزج
لغت نامه دهخدا
نگارینا شنیدستم به وقت راحت و محنت
سه پیراهن سلب بوده ست یوسف را به عمر اندر
یکی از کید شد پرخون دوم شد چاک از تهمت
سوم یعقوب را از بوی روشن کرد چشم تر
دلم ماند بدان اول تنم ماند بدان ثانی
نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر.
اگر هزج مسدس باشد در هر مصراع سه بار مفاعیلن است مانند این مثال که شمس قیس آورده است:
نگاریناچرا با من نمیسازی ؟
به حسن خود چرا چندین همی نازی ؟
هزج مسدس معمولاً با حذف یک هجا از آخر و به اصطلاح علم عروض با زحاف قصر در شعر فارسی به کار میرودمانند وزن خسرو و شیرین نظامی و دوبیتی های باباطاهر، و البته بسیاری از محققان وزن دوبیتی ها را تابع عروض اسلامی نمیدانند زیرا این وزن درست با ترانه های زبان پهلوی ساسانی تطبیق می کند. برای مطالعه تفصیل بحر هزج و ازاحیف آن رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] آواز طرب آور، سرود طرب انگیز.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱- آوازرعد بانگ تندر. ۲- آواز طرب انگیز سرودمفرح. ۳- صدایی که در آن خشونت وغلظتی باشد. ۴- بحریست ازبحورعروضی که ازتکرار جزو((مفاعیلن ) تشکیل شود. یا هزج مثمن سالم. ازتکرار چهاربار مفاعیلن حاصل شود: (( مکن درجسم وجان منزل که این دونست و آن والامفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قدم زین هردوبیرون نه نه اینجاباش نه آنجا مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن. ) ) ۵- آواز هفدم ازهفده بحراصول قدما.
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنی آواز تندر) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از تکرارِ رکن «مفاعیلن» و زحاف های آن پدید آید. ازجمله زحاف های این بحرند: قَبْض، کَفّ، قَصْر، حَذف، شَترْ، هَتَم، خَرْم، سَبْغ. برخی از رایج ترین وزن های این بحر عبارت اند از ۱. مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را (حافظ)؛ ۲. مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل (یا فعولن): اگر غم را چو آتش دود بودی/جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی).
ویکی واژه
بحری از عروض بر وزن چهار بار مفاعیلن.
جمله سازی با هزج
بحر: هزج مسدس عروض و ضرب مقصور
بحر: هزج سالم