معنای این واژه در زبان فارسی به معنای عموم و کلیت است. این واژه بهطور معمول برای اشاره به فرد، شی، یا مکان به کار میرود. این واژه به نوعی مفهوم فراگیر دارد و میتواند در جملات مختلف برای ابراز عمومی بودن یک مفهوم مورد استفاده قرار گیرد.دهر و همه هر دو به معنای کلیت و عموم اشاره دارند، اما در کاربرد متفاوتند. معمولاً به فرد یا شی خاصی اشاره دارد و میتواند به صورت جداگانه مورد استفاده قرار گیرد، در حالی که همه به مجموعهای از افراد یا اشیا اشاره دارد. به عنوان مثال، هر دانشآموز به یک دانشآموز خاص اشاره دارد، در حالی که همه دانشآموزان به تمام دانشآموزان یک کلاس یا مجموعه اشاره میکند. این واژه میتواند در جملات منفی نیز به کار رود. در این حالت، معنای آن بهطور کلی به عدم وجود یا عدم حضور افراد یا اشیا اشاره میکند. به عنوان مثال، در جمله هرگز کسی نیامد، این واژه به معنای عدم وجود فردی در آن موقعیت است. این نشان میدهد که قابلیت انعطاف در استفاده دارد و میتواند در جملات مثبت و منفی به کار رود.
هر
لغت نامه دهخدا
من سخن گویم تو کانایی کنی
هر زمانی دست بر دستت زنی.رودکی.هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.رودکی.عاجز شود از اشک و غریومن
هر ابر بهار گاه با بخنو.رودکی.چنان بازگردی ز دشت هری
که بر تو بگریند هر مهتری.فردوسی.برفتند هرمهتری با نثار
ببهرام گفتند کای نامدار.فردوسی.هر روز شادی نو بیناد و رامشی
زین باغ جنت آیین وین کاخ کرخ وار.فرخی.سال و ماه نیک و روز خرم و فرخ بهار
بر شه فرخنده پی فرخنده بادا هر چهار.فرخی.آن که بدین وقت همی کردی هر سال
خزپوش و به کاشانه شو از صفه و فروار.فرخی.بدان رسید که بر ما به زنده بودن ما
خدای وار همی منتی نهد هر خس.عسجدی.تو گر حافظ و پشت باشی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری.منوچهری.فرزانه ای برفت و ز رفتنش هر زیان
دیوانه ای بماند وز ماندنش هیچ سود.لبیبی.تدبیر هر کاری اینک بواجبی فرموده می آید. ( تاریخ بیهقی ).
ز کافور وز عود بد هر درخت
همه زرگیا رسته از سنگ سخت.اسدی.- هر آن؛ مرکب از هر و اسم اشاره. هر یک. هرکه. هر کس. ( یادداشت به خط مؤلف ):
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.بوشکور.هر آن کز غم جان و بیم گناه
بزنهار این خانه گیرد پناه.اسدی.هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
مدامش باغبان خونین جگر بی.باباطاهر.- هرآن؛ هرلحظه. هردم. هروقت. ( از ناظم الاطباء ). مرکب از هر و آن به معنی دم و لحظه.
- هرآنجا؛ هرجا. در هرجا. جایی که:
سپهبد هر آنجا که بدموبدی
سخن دان و بیداردل بخردی.فردوسی.- هرآنچه؛ هرچیزی که. هرچه. ( یادداشت مؤلف ):
فرهنگ معین
(هَ یا هُ ) (اِ. ) دانه ای که در میان گندم روید و خوردن آن ضرر دارد.
دری (هَ دَ ) (ص نسب. ) منسوب به هر در. ۱ - آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود، هر جایی. ۲ - بی پایه، بی اساس، بی ربط.
فرهنگ عمید
لفظی که هنگام راندن کسی یا حیوانی می گویند.
صدای از جا کنده شدن و فروریختن چیزی.
راندن و خواندن گوسفندان.
* هر را از بر ندانستن: [عامیانه، مجاز]
۱. نیکویی را از بدی تمیز ندادن.
۲. چیزی ندانستن، چیزی نفهمیدن.
فرهنگ فارسی
ببیماری هرار مبتلا گردیدن روان شدن شکم کسی چندان که بیمرد.
دانشنامه عمومی
دومین آلبوم گردآوری شدهٔ او، من قبلاً او را می شناختم ( ۲۰۱۹ ) نامزدی دریافت پنج جایزه گرمی شد—از جمله آلبوم سال و ترانه سال برای «جای دشوار». در سال ۲۰۲۱، او دریافت کنندهٔ جایزه گرمی ترانهٔ سال برای «نمی تونم نفس بکشم» و جایزهٔ اسکار بهترین ترانه برای «نبرد برای تو» از فیلم یهودا و مسیح سیاه ( ۲۰۲۱ ) بود.
ویکی واژه
هر (har)
کل، همه، تمام.
منسوب به هر در.
آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانهای رود؛ هر جایی.
بی پایه، بی اساس، بی ربط.
دانهای که در میان گندم روید و خوردن آن ضرر دارد.
خر
جمله سازی با هر
به زنگ جامه تو کس مباد چند ز دور به دیدن تو بهر دیگری خراب شوم
خدمت میر همی کرد ز دل تا از دل خدمت او کند امروز هر آن کو برتر
گر از بهر ملک آفریدت خدای چرا مر تو را میل زی چاکری است