هارب

واژه‌ی هارب در زبان فارسی، به‌صورت صفت و به‌معنای گریزنده یا فراری به‌کار می‌رود. این کلمه ریشه‌ای عربی دارد و در متون کهن لغت همچون منتهی الارب، غیاث‌اللغات، آنندراج و ناظم‌الاطباء با همین معنا ثبت شده است. همچنین، کتاب مرجع اقرب‌الموارد نیز آن را تأیید کرده است. در کاربردهای ادبی و رسمی، این واژه معمولاً برای توصیف فرد یا موجودی به‌کار می‌رود که از چیزی یا کسی می‌گریزد یا از صحنه‌ای فرار کرده است. برای نمونه، در متون حقوقی یا تاریخی، عبارت متهم هارب اشاره به شخصی دارد که از دست قانون گریخته است. این لفظ گاه در اشعار و متون کلاسیک فارسی نیز با بار معناییِ عمیق‌تر و استعاری به‌کار رفته است.

با توجه به ساختار زبان فارسی و قواعد نگارش، هنگام استفاده از این کلمه باید به تلفظ صحیح آن با کسره‌ی زیر حرف «ر» و همچنین رعایت نیم‌فاصله در ترکیبات توجه داشت. کاربرد این واژه امروزه اگرچه کمتر رایج است، اما در متون تخصصی، ادبی و تاریخی جایگاه خود را حفظ کرده و بیانگر دقت نظر و غنای زبانی نویسنده یا گوینده محسوب می‌شود.

لغت نامه دهخدا

هارب. [ رِ ] ( ع ص ) گریزنده. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ):
در جهان روح هر سه منتظر
گه ز صورت هارب و گه مستقر.مولوی ( مثنوی ).|| از آب بازگردنده. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ما له هارب و لاقارب؛ ای صادر عن الماء و لاوارد؛ ای ما له شی او معناه لیس احد یهرب منه و لا احد یقرب الیه فلیس هو بشی ( اقرب الموارد )؛ یعنی او را چیزی نیست و یا نه از وی کسی میگریزد و نه نزدیک وی میرود گویی حقیقتی ندارد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع. ] (اِفا. ) گریزنده، فرار کننده.

فرهنگ عمید

۱. گریزنده، گریزان.
۲. گریخته.

فرهنگ فارسی

گریزنده، گریزان، گریخته
(اسم ) گریزنده فرارکننده: (( در جهان روح هر سه منتظر گه ز صورت هارب و گه مستقر. ) ) ( مثنوی )

جمله سازی با هارب

مگر در سایهٔ احمدکنی این راه طی ور نه ازو هارب شود راهب وز او ترسان بود ترسا

جز خط او که راد رخ هارب از او و سهمگین خود نشنیدم اهرمن لطمه زند شهاب را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بخش
بخش
عزیز
عزیز
لز
لز
اشتراک
اشتراک