نویسنده به طور عام به کسی اطلاق میشود که یک متن، تقریباً هر نوع متنی را خلق میکند. اما در معنای تخصصی، به فردی گفته میشود که به صورت حرفهای به نوشتن مشغول است. واژه نگارنده نیز گاهی به عنوان مترادف با این واژه به کار میرود. امروزه، این مفهوم گسترش یافته و علاوه بر داستاننویسان، شامل افرادی میشود که در زمینههای دیگر نیز مینویسند. به عنوان مثال، نویسندگان نمایشنامه که به آنها نمایشنامهنویس گفته میشود، یا نویسندگان متن فیلم که به آنها فیلمنامهنویس میگویند. همچنین، هر فردی که به طور حرفهای نوشتن را انجام میدهد، نویسنده محسوب میشود. برای نمونه، شخصی که به ازای دریافت دستمزد مشخص، متنی را مینویسد، به طور عرفی نویسنده نامیده میشود. در مقابل، فردی که تنها به طور گاهبهگاه متون شخصی مینویسد، معمولاً نویسنده تلقی نمیشود.
نویسنده
لغت نامه دهخدا
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.فردوسی.نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.اسدی. || منشی. مترسل. دبیر. ( یادداشت مؤلف ). که پیشه او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.فردوسی.سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.فردوسی.نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.فردوسی.احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... ( تاریخ بیهقی ص 686 ). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. ( نوروزنامه ).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.سعدی.|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] دبیر.
۳. [قدیمی] باسواد.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
واژه نویسنده، در حال حاضر، شکل کامل تری یافته و علاوه بر مورد استفاده قرار گرفتن در خطاب به داستان نویسان به افرادی که در زمینه های دیگری نیز می نویسند، گفته می شود. مانند؛ نویسندگان نمایش نامه که به آن ها نمایش نامه نویس یا نویسندهٔ متن فیلم که به آن ها فیلم نامه نویس می گویند. همچنین؛ هر کسی که به طور حرفه ای این کار را انجام می دهد. برای مثال؛ شخصی که بابت یک دستمزد مشخص، متنی را می نگارد به طور عرف نویسنده است. اما شخصی که، تنها گه گاه به نوشتن متون شخصی می پردازد، متعارفاً نویسنده خطاب نمی شود.
پرویز ناتل خانلری: «اگر نویسندگی را در کل به معنی عمل کسی که می نویسد بگیریم، هر کس را که بنویسد، اگر چه نوشتهٔ او سیاههٔ خرج خانه یا دفتر حساب دکانش باشد، نویسنده باید خواند. در این حال نویسندگی کار دشواری نیست. الفبا را باید شناخت و مختصر خطی باید داشت که خواندنی باشد. اما در اصطلاح، این گونه کسان نویسنده خوانده نمی شوند، نویسنده کسی را گویند که کارش این است، یعنی معانی و مطالبی در ذهن دارد که از آن سود یا لذتی عام برای خوانندگان حاصل می شود و آن معانی را به طریقی می نویسد که همه به خواندن نوشتهٔ او رغبت می کنند و از آن لذت یا سود می برند. معنی نویسنده در عرف، باز هم از این خاص تر است، کسی که کتابی دربارهٔ نجوم بنویسد، اگر چه اصول این علم را درست بیان کرده و نکته های تازه ای در آن به میان آورده، نویسنده نیست، منجم است. مؤلف کتاب های تاریخ و جغرافیا و فیزیک و شیمی را هم نویسنده نمی خوانند، عنوان این پژوهندگان: مورخ، فیزیک دان، شیمی دان است. اما اگر کسی در یکی از رشته ها کتابی بنویسد که هنرش در انشای عبارت و بیان مطلب، دل نشین و ستودنی باشد، او را گذشته از عنوانی که دارد، نویسنده هم می خوانند. پس نویسندگی هنر خوب و زیبا نوشتن است. »
نویسنده، شخصی واقعی است که متنی خلق می کند. نباید نویسنده را با راوی یا نویسندهٔ نهفتهٔ روایت اشتباه گرفت. نویسندهٔ نهفته نه نویسندهٔ واقعی اثر است، نه راوی. نویسندهٔ نهفته تصویری از نویسنده است که در خلال خواندن روایت در ذهن خواننده شکل می گیرد. به راحتی ( و برای ادا کردن حق مطلب ) می توان نویسندهٔ نهفته را «نویسندهٔ استنباط شده» از سوی خواننده نامید.
ویکی واژه
آن که مینویسد، کاتب.
منشی.
جملاتی از کلمه نویسنده
همان گه نویسنده را پیش خواند وزاین داستان چند با او براند
شمارش پدیدار نامد هنوز نویسنده را پشت برگشت کوز
چه دانند مردم که در خانه کیست نویسنده داند که در نامه چیست