نسوان

لغت نامه دهخدا

نسوان. [ ن ِس ْ ] ( ع اِ ) زنان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 99 ). نسوة. نساء. نسون. نسنین. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). ج ِ مراءة است از غیر لفظآن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
نسوان. [ ن َ س َ ] ( ع اِ ) به صیغه تثنیه، دو رگ نسا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نسا شود.

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع. ] (اِ. ) زنان.

فرهنگ عمید

زنان.

فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع:امراه ( برخلاف قیاس )زنان

جمله سازی با نسوان

💡 بلکه مرترا درخلد دل نمیرباید حور در نگیرد اندر مرد عشوه های نسوانی

💡 پستی نسوان ایران، جمله از بی دانشی است مرد یا زن، برتری و رتبت از دانستن است

💡 کاش قیدِ پسران خواستمی پیش از وقت من که اصرار به آزادیِ نسوان دارم

💡 از بهر پادشاهی نسوان قضا نکرد فردی ز کاینات به این خوبی انتخاب

💡 مردان ما قتیل وفا تن به تن فسوس نسوان ما ذلیل جفا سربه سر دریغ