لغت نامه دهخدا
فوتک. [ ت َ ] ( اِ ) نی که در آن گلوله ای از گِل نهند و اطفال بدان گنجشک شکار کنند با دمیدن در آن. ( یادداشت مؤلف ).
فوتک. [ ت َ ] ( اِ ) نی که در آن گلوله ای از گِل نهند و اطفال بدان گنجشک شکار کنند با دمیدن در آن. ( یادداشت مؤلف ).
(تَ ) (اِ. ) ۱ - نی کوتاهی که با آن به طرف چیزی فوت کنند. ۲ - نی لبک.
۱. نوعی نی کوتاه که در آن گلوله هایی کوچک قرار داده و به طرف چیزی فوت می کنند.
۲. نی لبک.
( اسم ) ۱ - نی کوتاهی که به وسیله آن بسوی چیزی فوت کنند ۲ - نی لبک.
نی کوتاهی که با آن به طرف چیزی فوت کنند.
نی لبک.
💡 یعقوب تا بنیامین را میدید او را تسلّی حاصل میشد که: من منع من النظر تسلّی بالاتر، پس چون از بنیامین درماند، سوزش بغایت رسید، و از درد دل بنالید، بزبان حسرت گفت: یا اسفی علی یوسف، وحی آمد از جبّار کائنات که: یا یعقوب تتأسّف علیه کلّ التأسّف و لا تتأسّف علی ما یفوتک منّا باشتغالک بتأسّفک علیه» ای یعقوب تا کی ازین تأسف و تحسر بر فراق یوسف و تا کی بود این غم خوردن و نفس سرد کشیدن، خود هیچ غم نخوری، بدان که از ما باز ماندهای تا بوی مشغولی:
💡 چو خاتونئی بود ابریشمین چو چتری وفوتک کلی و کژین