موثق به معنای قابل اعتماد، معتبر و قابل استناد است، این واژه برای توصیف اطلاعات، منابع، یا افرادی به کار میرود که دارای دقت و صحت بالایی هستند و میتوان به آنها اعتماد کرد. به عنوان مثال، یک منبع موثق در تحقیق یا مطالعه به منبعی اطلاق میشود که اطلاعات آن به خوبی تأیید شده و بر اساس شواهد و مدارک معتبر است. همچنین، در زمینههای حقوقی، شخص موثق به کسی گفته میشود که در ارائه شهادت یا اطلاعات خود قابل اعتماد است و میتوان به گفتههای او اعتماد کرد. استفاده از واژه موثق در زمینههای مختلف، از جمله علوم، روزنامهنگاری، و روابط اجتماعی، اهمیت زیادی دارد، زیرا به افراد کمک میکند تا تصمیمات درستتری بر اساس اطلاعات صحیح و معتبر بگیرند.
موثق
لغت نامه دهخدا
موثق. [ م َ ث ِ ] ( ع اِ ) عهد و پیمان و استواری. ( منتهی الارب، ماده ٔوث ق ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). میثاق. ( منتهی الارب ). پیمان. ج، مواثق. ( مهذب الاسماء ). ج، مواثیق، میاثق.میاثیق. ( منتهی الارب ). عهداستوار. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 96 ). || زنهار. ج، مواثق. ( دهار ).
موثق. [ ث َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از ایثاق. بندکرده شده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسته شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ایثاق شود. || محکم با هم بافته شده. ( ناظم الاطباء ).
موثق. [ م ُ وَث ْ ث َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از توثیق. استوارکرده شده و اعتمادداشته شده. ( ناظم الاطباء ). استوار. ( دهار ). محکم. استوارداشته. مضبوط. مُضَنبَط. وطید. واطد. ملتحم. مؤکد. ( یادداشت مؤلف ).
- خبر موثق؛ خبری که مورد اعتماد باشد. خبری که به راست بودن آن اطمینان حاصل است. ( از یادداشت مؤلف ).
|| کسی که آن را ثقه گفته باشند. ( ناظم الاطباء ). مؤتمن. کسی که ثقه باشد و بر قول و فعل وی اعتماد می کنند. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح حدیث ) نزد امامیه حدیثی را گویند که جمیع روات آن موثق ( مورد اعتماد ) غیر امامی باشند و این قسم را قوی نیز گویند. ( تقسیم ابن طاوس ). در اصطلاح رجال و درایه در نزد شیعه: حدیثی است که سند آن و سلسله روات آن به معصوم متصل باشد ولیکن همه روات یا بعضی از آنها از روات فاسدالعقیده باشند ودوازده امامی نباشند. اما همه آنان را علمای امامیه توثیق کرده باشند. ( یادداشت لغت نامه ).
موثق. [ م ُ وَث ْ ث ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از توثیق. رجوع به توثیق شود. استوارکننده و اعتماددارنده. ( ناظم الاطباء ). استوار ( مأخذ آن وثوق ). ( غیاث ) ( آنندراج ). || کسی را ثقه گوینده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] استوار شده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) استوار کرده شده مورد اطمینان معتمد موثوق.
نعت فاعلی از توثیق. استوار کننده و اعتماد دارنده.
جمله سازی با موثق
اصول اربعمائه یا اصول چهارصدگانه چهارصد کتاب حدیث شیعه امامیه بودهاند که مستقیماً از امام نقل حدیث کردهاند، کاملاً موثق بودهاند و کتاب صرفاً بیان تدوین نشده احادیث است.
چرخههای مختلفی برای محاسبهٔ آنکه دقیقاً کدام سالها میبایست کبیسه باشند وجود داشتهاست. چرخهٔ نوزدهسالهای موسوم به چرخهٔ متونی که توسط اخترشناسانی به نامهای متون و ائوکتمون در آتن طرحریزی شده بود، میتوانسته برای تعیین سالهای کبیسه مورد استفاده قرار گرفته باشد. با این همه، هیچ مدرک موثقی دال بر استفاده از چنین چرخههایی در گاهشماری آتن در دست نیست و به نظر میرسد که گاهشماری آتن از پیش برنامهریزی شده نبودهاست.
ما را به فضل گل عهدی موثق است گیریم خامه باز سازیم خامه خط
کجا رواست که پوشد کفن ز قلت ناصر کسی که دامنش ازخیل انبیاست موثق
تحقیقات نشان دادهاست که سیگار کشیدن یک عامل خطرساز مستقل برای اماس بهشمار میرود. استرس میتواند یک عامل خطرساز باشد اما شواهد موثق برای حمایت از این فرضیه وجود ندارد.