منظر

اسم دخترانه منظر دارای معانی زیبا و جذابی است که به جنبه‌های ظاهری و زیبایی اشاره دارد:

معانی اسم

آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود: یکی از معانی اصلی منظر، به چیزهایی اشاره دارد که قابل دیدن و توجه هستند. این ویژگی به نوعی به زیبایی و جذابیت اشاره می‌کند و نشان‌دهنده این است که فردی با این نام می‌تواند به عنوان یک شخص جذاب و قابل توجه در نظر دیگران باشد. این نام به فرد این احساس را می‌دهد که باید به خود و ظاهرش توجه کند و به زیبایی درونی و ظاهری خود اهمیت دهد.

چهره و صورت: منظر به معنای چهره و صورت نیز اشاره دارد. این ویژگی می‌تواند به زیبایی و جذابیت فیزیکی اشاره کند و نشان‌دهنده این باشد که فرد به نوعی در نظر دیگران به عنوان شخصی زیبا و دلنشین شناخته می‌شود. این نام می‌تواند به فرد انگیزه دهد تا به ظاهر خود اهمیت بیشتری بدهد و سعی کند بهترین نسخه از خود را به نمایش بگذارد.

جلوه‌ی ظاهری هر شخص: این نام همچنین به معنای جلوه‌ی ظاهری افراد اشاره دارد. منظور از این جلوه می‌تواند شامل رفتار، شخصیت و احساسات فرد باشد که در نهایت به نوعی بر زیبایی ظاهری او تأثیر می‌گذارد. این ویژگی می‌تواند به فرد یادآوری کند که زیبایی واقعی فراتر از ظاهر فیزیکی است و شامل رفتار و شخصیت نیز می‌شود.

احساس مثبت

این نام به فرد احساس اهمیت و ارزشمندی می‌دهد و می‌تواند او را به سمت تلاش برای ارتقاء زیبایی‌های درونی و بیرونی‌اش هدایت کند. همچنین، منظر می‌تواند به عنوان نمادی از زیبایی و هنر در زندگی تلقی شود و به فرد یادآوری کند که همواره باید به دنبال زیبایی‌ها و جذابیت‌های زندگی باشد.

لغت نامه دهخدا

منظر. [ م َ ظَ ] ( ع اِ ) جای نگریستن، خوش آیند باشد یا بدنما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای نگریستن و هر چیزی که آن را می نگرند، خواه خوش آیند باشد و خواه بدنما، و هرچیزی که دیده می شود و محل نگریستن واقع می گردد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نظرگاه. جای نظر. دیدگاه. ج، مناظر. || آنجا که چشم بر آن افتد از روی.( مهذب الاسماء ). || چهره و رو زیرا که چهره موضع واقع شدن نظر است چنانکه اکثر نظر بر چهره می افتد. ( از آنندراج ) ( از غیاث ). روی و چهره و سیما و صورت و دیدار و شکل و پیکر و هیئت. ( ناظم الاطباء ). دیدار. طلعت. ظاهر. صورت. بیرون. مقابل مخبر، باطن، سیرت، درون، ضمیر. ( یادداشت مرحوم دهخدا )

فرهنگ معین

(مَ ظَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - چهره، سیما. ۲ - نگاه، نظر. ۳ - جای نگریستن. ج. مناظر.

فرهنگ عمید

۱. جای نگریستن و نظر انداختن.
۲. آنچه در برابر چشم واقع شود.

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. جلگه معتدل. دارای ۱۲۳۴ تن سکنه. محصولش: غلات چغندر بنشن. شغل اهالی آن کشاورزی و گله داری و کرباس بافی است.
جای نگریستن ونظرانداختن، آنچه دربرابرچشم واقع شود، مناظر جمع
( اسم ) ۱ - محل نظر جای نگریستن جایی که بر آن نظر افتد. ۲ - چشم. یا منظر چشم. مردمک مردم دیده: [ رواق منظر چشم من آشیانه تست کرم نما و فرود آ که خانه خانه تست. ] ( حافظ.۳ )۲۵ - آنچه برابر چشم واقع شود دور نما چشم انداز جمع: مناظر. یا منظر نیم خایه. ۱ - آسمان: [ گر عظمت نهد چو جم منظرنیم خایه را خایه مورچه شود نه فلک از محقری. ] ( خاقانی.عبد.۲ )۴۳٠ - گنبد. ۴ - ظاهر شخص مقابل مخبر. ۵ - روزن ( داراب نامه. چا.دکترصفاج.۱ ص ۱۴۵ ح. )
انتظار کشیده و گوش داده. مهلت داده شده.

فرهنگ اسم ها

اسم: منظر (دختر) (عربی) (تلفظ: manzar) (فارسی: مَنظَر) (انگلیسی: manzar)
معنی: آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود، چهره، صورت، جلوه ی ظاهری هر شخص، ( به مجاز ) صورت و چهره، در مقابلِ مَخبَر، ( در قدیم ) منظره، جلوه ی ظاهری هر شخص و ( به مجاز ) صورت و چهره

فرهنگستان زبان و ادب

{landscape} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] عرصه ای مشخص متشکل از پاره چینی از چند بوم سازگان و زمین چهر و اجتماعات گیاهی، فارغ از هرگونه مرزبندی و حصارکشی غیرطبیعی متـ. چشم انداز 1

جملاتی از کلمه منظر

گفتم ای شوخ نبودی تو که یک‌ ساعت پیش سوختی خرمن اهل نظر از منظر خویش
چراغ بزم نه افلاک و شمع هفت منظر شد از آن روزی که ماه افکند خود را در گریبانش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال راز فال راز فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس