منبت

منبت

کلمه منبت به معنای هنر کنده‌کاری روی چوب است که در آن طرح‌ها و نقش‌های مختلف روی سطح چوب ایجاد می‌شود. این هنر در ایران سابقه طولانی دارد و معمولاً برای تزئین مبلمان، درب‌ها، قاب‌ها و صندوق‌های چوبی به کار می‌رود. منبت ترکیبی از مهارت فنی و ذوق هنری است که به چوب جلوه‌ای زیبا و منحصر به فرد می‌بخشد.

در منبت‌کاری استادکار با استفاده از ابزارهایی مانند مغار و چاقو، طرح‌های هندسی، گیاهی یا حیوانی را روی چوب تراشیده و به صورت برجسته یا فرو رفته ایجاد می‌کند. این فرآیند نیازمند دقت، صبر و ظرافت فراوان است تا نقش‌ها دقیق و هماهنگ با سطح چوب شکل بگیرند.

منبت علاوه بر جنبه تزئینی، ارزش فرهنگی و تاریخی نیز دارد. نمونه‌های بی‌نظیری از این هنر در آثار معماری ایرانی، موزه‌ها و اشیای سنتی دیده می‌شود و نشان‌دهنده ذوق، مهارت و هویت هنری ایرانیان در طول قرن‌هاست. این هنر همچنان در تولیدات سنتی و مدرن کاربرد دارد و مورد توجه هنردوستان قرار می‌گیرد.

لغت نامه دهخدا

منبت. [ مَم ْ ب ِ / ب َ ] ( ع اِ ) رُستن جای. ( مهذب الاسماء ). رستن گاه گیاه. ( منتهی الارب ). رستن گاه گیاه و محل روییدن گیاه. ج، منابت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جای روییدن. ( آنندراج ): در آن عرصه زمینی پاک و منبتی گوهری که اهلیت ورزیدن دارد بگزینند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 41 ). هرگز از منبت سیر و راسن سرو و یاسمن نروید. ( مرزبان نامه ایضاً ص 161 ).
منبتش را سوختی از بیخ و بن
که دگر تازه نگشتی آن کهن.مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 197 ).|| اصل. منشاء: [ پدر و مادر ] اصل منبت پرورش تواند چون تو در حق ایشان مقصر باشی چنان بود که تو سزای نیکی نباشی.( قابوسنامه چ نفیسی ص 17 ). از اصل پاک و محتد شریف ومنبت کریم تو به هیچوجه سزاوار نیست. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 16 ). || جای روییدن موی: در هر منبتی از اندام او سه موی روید. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 147 ).
منبت. [ مُم ْ ب ِ ] ( ع ص ) رویاننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- منبت لحم؛ دواها که گوشت رفته جراحت از نو برویاند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): المنبت اللحم هو الدواء الذی من شأنه ان یحیی الدم الوارد علی الجراحة لحماً لتعدیله مزاجه و عقده ایاه. ( کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 150، یادداشت ایضاً ).
|| رویاننده گیاه و سبزه وزمین برومند و مثمر که همه قسم گیاه و سبزه و حاصل و میوه بار آورد. ( ناظم الاطباء ).
منبت. [ م ُ ن َب ْ ب َ ] ( ع ص ) رویانیده شده. ( آنندراج ). || نقشهای برجسته به شکل گیاه و گل و جز آن که بر روی چیزی نقش کنند و هر آنچه در وی کند اگری کرده باشند خواه چوب باشد و یا جز آن. ( ناظم الاطباء ). به اصطلاح نقاشان و معماران، نقشی که از زمین خود اندک بلند باشد، چنانکه نقش سکه بر روپیه، و آن را به فارسی منبت کاری هم می گویند. ( آنندراج ):
دلبستگیت اگر به نقوش منبت است
شاید چو بر تو طبع نباتی موکل است.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 314 ).
از منبت نقشها، دیوار و سقفش فصل دی
همچو صحن باغ از الوان نبات اندر بهار.جامی.
منبت. [ مُم ْ ب َت ت ] ( ع ص ) رجل منبت؛ مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحله وی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). فرومانده از قافله.وامانده از کاروان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مَ نْ بَ یا بِ ) [ ع. ] (اِ. ) جای روییدن گیاه.
(مُ نَ بَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) کنده کاری و ایجاد نقش های برجسته روی چوب، کنده - کاری شده.

فرهنگ عمید

جای روییدن گیاه، رستنگاه.
دارای نقش برجسته و کنده کاری شده روی چوب، کنده کاری شده.

فرهنگ فارسی

جای روییدن گیاه، رستنگاه، منابت جمع، کنده کاری شده، نقش برجسته وکنده کاری شده روی چوب
( اسم ) ۱ - رویانیده رویانده شده. ۲ - نقش برجسته بشکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند.

ویکی واژه

کنده کاری و ایجاد نقش‌های برجسته روی چوب، کنده - کاری شده.
جای روییدن گیاه.
نقش برجسته به شکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند.

جمله سازی با منبت

گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا منبت هر دست و پا عشق بود در صور
بر کن درخت آز و منبت که ایندو صنو از بیخ جهل رسته و بار آورد خری
می‌کنم دل را به مژگان سیاهی روبه‌رو ساده بود این لوح پیش از این، منبت می‌کنم
آرسن پارویری پانوسیان (ارمنی: Արսեն Պարույրի Փանոսյան؛ ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ – ۷ ژوئن ۲۰۱۲) یک مجسمه‌ساز چلیپاسنگ، منبت‌کار و نقاش اهل ارمنستان بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت