ممکن

ممکن است به معنای احتمال وقوع یک حالت یا وضعیت خاص باشد. این کلمه به ما می‌گوید که چیزی ممکن است به وقوع بپیوندد، به عبارتی، در برخی شرایط، نتیجه‌ای خاص به احتمال زیاد حاصل می‌شود. همچنین، این واژه می‌تواند به معنای توانایی انجام کاری یا وجود یک قابلیت باشد. به عنوان مثال، وقتی می‌گوییم ممکن است باران ببارد، در واقع به این اشاره می‌کنیم که شرایط جوی به گونه‌ای است که بارش باران محتمل است. به همین ترتیب، اگر بگوییم این کار ممکن است، در حقیقت به این نکته اشاره داریم که انجام آن کار در شرایط فعلی مقدور و قابل تحقق است. این کلمه به ما کمک می‌کند تا درک بهتری از قضاوت‌ها و احتمالات موجود در زندگی داشته باشیم و تصمیمات خود را بر اساس این احتمالات تنظیم کنیم.

لغت نامه دهخدا

ممکن. [ م ُ ک ِ / م َ ک َ ] ( ع اِ ) جای تخم گذاشتن سوسمار و ملخ. ( ناظم الاطباء ).
ممکن. [ م َ ک َ ] ( ع ص ) برقرار و پابرجا و ثابت. ( ناظم الاطباء ). متمکن.
ممکن. [ م ُ ک ِ ] ( ع ص ) چیزی که صلاحیت ظهور و بروز داشته باشد. شایان. ضد محال. دست دهنده و پیداشونده. ( ناظم الاطباء ). دست دهنده. ( دهار ) ( غیاث اللغات ). پیداشونده. ( غیاث اللغات ). امکان یابنده. میسرشدنی. محتمل. دست داده. مقدور: چون خوارزمشاه فرمان یافت ممکن نشد تابوت و جز آن ساختن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357 ). اگر خوارزمشاه آن ثبات نکردی... خللی افتادی بزرگ که دریافت آن ممکن نبودی. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 356 ). زمستان آنجا باشید و اگر ممکن گردد به بلخ روید. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 675 ). غازی خواسته بود که باز از آب گذرکند تا از این لشکر ایمن گردد ممکن نگشت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 233 ). دیگر درجه آن است که تمیز تواند کرد... ممکن را از ناممکن. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 95 )

فرهنگ معین

(مُ مَ کَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) برقرار شده، پابرجا.
(مُ کِ ) [ ع. ] (ص. ) میسر، آسان.

فرهنگ عمید

جایز، روا، میسر، آسان.
۱. ثابت، برقرار، پابرجا.
۲. دارای قدرت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - امکان یابنده میسر. ۲ - امری یا مفهومی و یا موجودی است که از ذات خود اقتضایی نداشته باشد نه اقتضای وجود و نه عدم شاید بود ( لغت بیهقی. پارسی نغز ۳۸۶ ) مقابل ممتنع محال. یا ممکن بودن امکان داشتن حاصل شدن: [ و چون بنائ سبب بر متحرکی و ساکنی بود در آن نیز دو قسم بیش ممکن نبود.. ] ( المعجم. چا. دانشگاه ۳۲ )
بر قرار و پابرجا و ثابت

دانشنامه آزاد فارسی

مُمْکِن
در اصطلاح فلسفه و منطق آنچه متساوی بین وجود و عدم باشد یا وجود و عدمش بر هم ترجیح نداشته باشد. هرگاه در قضیه ای منطقی، ماهیت شیء در موضوع قضیه قرار گیرد و در محمول آن، «وجود» به ماهیت نسبت داده شود، اگر انتساب وجود به ماهیت ضروری نباشد، نسبت حاصل امکانی و موضوع قضیه ممکن الوجود است، همچون قضیۀ «انسان موجود است». ممکن الوجود به حصر عقلی بر سه گونه است: ۱. ممکن الوجود بالذات: هرچه به خودی خود معدوم باشد و به واسطۀ علت تامه اش موجود شود، همچون اشیاء موجود در جهان؛ ۲. ممکن الوجود بالقیاس: آن چه نسبت به امر دیگر ضرورت وجود یا عدم نداشته باشد، همچون علم به چیزی؛ ۳. ممکن الوجود بالغیر، بازگشت این نوع ممکن به ممکن الوجود بالذات است و نوع مستقلی نیست. یکی از مباحث بسیار مهم فلسفی و کلامی، سبب نیازمندی اشیاء به علت العلل است که در فلسفه این نیازمندی امکان و در کلام حدوث دانسته شده است. فلاسفه چون حدوث را وصف متأخر از امکان دانسته اند، علت نیازمندی را امکان ذاتی درنظر گرفته اند که در این صورت ممکن در ایجاد و بقاء نیازمند علت است.

جملاتی از کلمه ممکن

مگو ممکن ز حد خویش بگذشت نه او واجب شد و نه واجب او گشت
تا پرده هستی ندری، ممکن نیست کز راز درون پرده آگاه شوی