ملمع یکی از گونههای شعر فارسی به شمار میرود که در آن، زبان معیار اصلی برای تشخیص نوع شعر است. در این نوع شعر، شاعر با بهرهگیری از زبان و فرم خاص، به خلق آثاری میپردازد که نه تنها از نظر زیباییشناسی، بلکه از لحاظ ساختار زبانی نیز جذابیت دارد. ملمع به طور خاص به اشعاری اطلاق میشود که در آن ترکیبی از زبانهای مختلف یا گویشهای متفاوت به کار گرفته میشود. این ویژگی باعث میشود که ملمع از دیگر انواع شعر متمایز گردد و به آن عمق و غنای خاصی ببخشد. شاعران با استفاده از این تکنیک، میتوانند احساسات و مفاهیم پیچیده را به شیوهای نوین و دلنشین بیان کنند و در عین حال، تنوع زبانی را در آثار خود به نمایش بگذارند. به این ترتیب، ملمع نه تنها یک فرم شعری، بلکه یک پل ارتباطی میان فرهنگها و زبانها نیز محسوب میشود.
ملمع
لغت نامه دهخدا
گردون به شکل مجمر عیدی به بزم شاه
صبح آتش ملمع و شب مشک اذفرش.خاقانی.اوج خضرای بسیط از وی ملمع در نجوم
موج دریای محیط ازوی مرصع از درر.
محمدبن عثمان یمینی ( از لباب الالباب چ نفیسی ص 449 ).
- ملمع شدن؛ درخشان شدن. روشن شدن:
چو از عکس رخ آیینه هور
ملمع شد فضای چرخ اخضر.
اختیارالدین روزبه شیبانی ( از لباب الالباب چ نفیسی ص 60 ).
|| زراندودکرده. ( دهار ). آنچه به ورق طلا روشن کنند. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رنگی. رنگین. دارای رنگ درخشان و گونه گون: از این ناحیت مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب وسمور و قاقم. ( حدود العالم ). از این ناحیت ( عربستان )... ادیم و ریگ مکی و سنگ فسان و نعلین مشعر و ملمعخیزد. ( حدود العالم ).
ز چرم گوزنان ملمع هزار
همه رنگ و بیرنگ او پرنگار.فردوسی.چو قوس قزح جام بینی ملمع
کز او جرعه ها لعل باران نماید.خاقانی.قوس قزح برآمد چون نیم زه ملمع
کز صنعت صبا شد گوی انگله معنبر.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 192 ).چون قوس قزح لباس ملمع دارد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 118 ). بساطی ملمع از خون دلیران بر دیباچه زمین کشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 92 ). من پره قبای ملمع چست کرده بودم و کلاه مرصع کژ نهاده. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 111 ). گفت بنگر تا در این جمع سجاده ملمع که دارد و آن را حاضر کن. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 201 ).
- دلق ملمع؛ دلقی با رنگهای گوناگون. دلقی که از پارچه های گوناگون و رنگارنگ دوزند نشانه زهد و فقر را و آن جامه ای بود صوفیه را:
گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا می شویم.حافظ.ای که در دلق ملمع طلبی ذوق حضور
چشم سری عجب از بیخبران می داری.حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 314 ).به زیر دلق ملمع کمندها دارند
درازدستی این کوته آستینان بین.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] روشن، درخشان.
۳. [قدیمی] رنگارنگ.
۴. [قدیمی] حیوانی که در بدنش لکه ها و خال هایی خلاف رنگ اصلی او وجود داشته باشد.
فرهنگ فارسی
گوسپند که دنب بر دارد تا آبستنی وی معلوم گردد.
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: تلمیع؛ در لغت به معنای رنگین) اصطلاحی در بدیع. شعری که مصرع یا بیتی از آن، به فارسی و مصرع یا بیتی دیگر از آن، به عربی باشد: آن تلخ وَش که صوفی اُمُّ الخَبائِثش خواند/اَشْهی لَنا و اَحَلی مِن قُبلةالعَذارا (حافظ).
دانشنامه اسلامی
ملمع از انواع شعر فارسی است که در آن زبان، ملاک تعیین نوع شعر قرار گرفته است.
← معنای لغوی
ملمع را از قدیمی ترین دوره های شعر فارسی، در دیوان شاعران می یابیم؛ که برای اولین بار، در نیمه ی اول قرن چهارم هجری شروع شده و یکی از ملمع گویان بزرگ آن زمان "ابوالحسن شهید بن حسین بلخی"، حکیم شاعر که معروف است با رودکی معاصر بوده و بعد از وی شعرای عربی دان ملمعات ساخته اند. نمونه ای از شهید بلخی، در مدح ابویحیی طاهر بن فضل جغانی:
← نمونه ای از شهید بلخی
۱. ↑ انواع شعر فارسی، رستگار فسایی، منصور؛ شیراز، نوید شیراز، ۱۳۸۰، ج دوم، ص ۹۱.۲. ↑ ترجمان البلاغه، الرادویانی، محمد بن عمر؛ تهران، اساطیر، ۱۳۶۴، دوم، ص ۱۰۷.۳. ↑ ابداع البدایع، شمس العلمای گرکانی، محمدحسین؛ تبریز، احرار تبریز، ۱۳۷۷، چ اول، ص ۳۲۶.۴. ↑ ابداع البدایع، شمس العلمای گرکانی، محمدحسین؛ تبریز، احرار تبریز، ۱۳۷۷، چ اول، ص ۳۲۷.۵. ↑ صناعات ادبی، همایی، جلال الدین؛ بی جا، مؤسسه مطبوعات علمی، ص ۲۰۹.۶. ↑ انواع شعر فارسی، رستگار فسایی، منصور؛ شیراز، نوید شیراز، ۱۳۸۰، ج دوم، ص ۹۱.۷. ↑ زیباشناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، چ اول، ص ۹۵.۸. ↑ عروسان سخن، اسفندیارپور، هوشمند؛ تهران، فردوس، ۱۳۷۶، چ دوم، ص ۲۴۰.
منبع
...
ویکی واژه
رنگارنگ.
پارچة دارای رنگهای مختلف.
جانوری که پوست بدنش دارای لکهها و خالهایی غیر از رنگ اصلی باشد.
شعری که در آن یک مصرع عربی و یک مصرع فارسی و یا یک بیت عربی و یک بیت فارسی باشد.
فلز کم قیمت که روی آن فلز گرانبهاتر کشیده باشند.
جمله سازی با ملمع
یکعمر ریا کردی و امروز بغیر از یکدلق ملمع چه ترا ما حصل استی
تخت مرصع گرفت شاه ملمع بدن جیب مرقع درید شاهد گلپیرهن
بدوش نارون چتر ملمع بدست پیلگوشان باد بیزن