مشو

مشو

لغت نامه دهخدا

مشو. [ م ُ ] ( اِ ) غله ای است مانند عدس و قوت و منفعت آن نیز همچون قوت و منفعت عدس باشد، و آن بنقه نیز خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اسم فارسی خلر است. ( فهرست مخزن الادویه ). خلر. ( فرهنگ فارسی معین ).
مشو. [ م َش ْوْ / م َ ش ُوو ] ( ع اِ )( از «م ش و» ) داروی مسهل. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر )( ناظم الاطباء ). دوای مسهل. تقول: شربت مشواً و مشوّاً... و لاتقل شربت دواء المشی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) خلر
داروی مسهل 

دانشنامه عمومی

مشو (گیلگمش). مشو نام دو کوه است، این دوکوه دروازه خورشید را می سازند و دو غول ( یکی نر و یکی ماده ) نگهبان آن هستند.
مشو نام این دوغول نیز هست، نیم تن این بیرون خاک و نیم دیگر به هیئت دو کژدم به جهان زیرین خاک راه دارد.

جمله سازی با مشو

💡 غافل مشو ز من که جگر گوشهٔ دلم جویا سرشک از سر مژگان چکیده ام

💡 در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو برگ چون شد زرد از باد خزان غافل مشو

💡 امروز چها باین جفا کش کردی باز این دل خسته را مشوق کردی

💡 غافل مشو از زاری ما ای گل رعنا این اشک جگرگون نگر و چهرهٔ کاهی

💡 گفتی که مشو عاشق دیوانه کند عشقت گر توندهی پندم دیوانه نخواهم شد

مأوا یعنی چه؟
مأوا یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز