خانواده احمدی پس از مدتها زندگی در محله قدیمی خود، تصمیم به اسبابکشی گرفتند. آنها به دلیل تغییرات شغلی و نیاز به فضای بیشتر، خانهای جدید در محلهای آرام و دلنشین پیدا کردند. روز اسبابکشی، همه اعضای خانواده با شور و شوق به کمک یکدیگر آمدند و وسایل را به خانه جدید منتقل کردند. پس از چند ساعت کار سخت، بالاخره همه چیز در جای خود قرار گرفت و خانواده احمدی در خانه جدید مستقر شدند. حالا آنها در محله جدید احساس راحتی بیشتری میکنند و به زودی با همسایهها آشنا خواهند شد. این خانواده امیدوار است که در این مکان جدید مستقر شده و زندگی جدیدی را آغاز کنند.
مستقر
لغت نامه دهخدا
مستقر. [ م ُ ت َ ق ِرر ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استقرار. قرارگیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به استقرار شود.
مستقر. [ م ُ ت َ ق َرر ] ( ع ص، اِ ) نعت مفعولی و اسم مکان از استقرار.ثابت داشته شده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ثابت. ساکن.قائم. استوار. قرارگرفته. و رجوع به استقرار شود: امامت حسین مستقر بود. ( جهانگشای جوینی ).
- مستقر ساختن؛قرار دادن. جایگزین کردن.
- مستقر شدن؛ جایگیر شدن. برقرار شدن. استقرار حاصل کردن. استقرار پیدا کردن. آرام گرفتن. توطن کردن.
- مستقر کردن؛ استوار کردن. استقرار دادن. جایگیر کردن.
|| جای قرار. ( غیاث )( آنندراج ). موضع استقرار. ( از اقرب الموارد ). آرامگاه. ( دهار ). آرام. آرام جای. جای آرام. جای و مکان باش.موطن. دارالقرار. مقر. قرارگاه. قرارجای.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) [قدیمی] قرارگاه، جای قرار گرفتن، مقر.
فرهنگ فارسی
( اسم ) قرار جوینده قرارگیرنده جای گیرنده.
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مُسْتَقَرٍّ: محل استقرار- قرارگاه دائمی - استقرار یافته ومحقق شده (مراد از مستقردر عبارت "أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ " آن افرادی است که دوران سیر در اصلاب را طی کرده و متولد شده و در زمین که به مقتضای آیه و لکم فی الارض مستقر ق...
معنی مُّسْتَقِرٌّ: قرار گیرنده (عبارت "کُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ " یعنی:هر کاری[چه خیر و چه شر، چه حق و چه باطل در قرارگاه ویژه خود] قرار میگیرد.مراد از مستقردر عبارت "أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ " آن افرادی است که دوران سیر در اصلاب...
معنی ﭐسْتَوَیْتَ: مستقر شدی