لوش، که به زبان مازنی به معنای در یا دروازه چوبی است، به صورت شبکهای از چوب و شاخههای درختان ساخته میشود. این دربها معمولاً قابلیت چرخش بین ۹۰ تا ۱۸۰ درجه را دارند و روستاییان آنها را در ورودی باغها و مزارع بسته قرار میدهند. همچنین آن به راحتی قابل جابجایی است، بنابراین تردد خودروهای کشاورزی و سایر تجهیزات به داخل زمین به سادگی امکانپذیر است.

لوش
لغت نامه دهخدا
لوش. ( اِ ) لَجَن. حَماء. گل سیاه تیره که در زیر آب نشیند. لای سیاه تک جوی و حوض و تالاب. لَجَم. لژن. گل سیاه و تیره که در بن حوضها و تالابها و امثال آن به هم رسد. ( برهان ). خَرّه. لوشن.( آنندراج ): و لقد خلقنا الاًنسان من صلصال من حماء مسنون؛ گفت: بیافریدیم آدم را از لوش سالها بر او برآمده. ( ترجمه ٔتفسیر طبری ). ابلیس گفت: سجده نکنم کسی را که آفریده باشی از گل و صلصال و لوش. ( ترجمه تفسیر طبری )
فرهنگ معین
(ص. ) آن که دهانش کج باشد، کسی که به مرض جذام مبتلی باشد.
(لَ یا لُ ) (اِ. ) خربزه ای که خراب شده و قابل خوردن نباشد.
فرهنگ عمید
۱. کسی که دهانش کج باشد، کج دهان: زن چو این بشنید، پس خاموش بود / کفشگر کانا و مردی لوش بود (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۱۴ ).
۲. جذامی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) احول دوبین لوچ.
خربزه پوله و مضمحل شده و از کار رفته باشد.
فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کلمه لوش
ز یک سوی قلواد و قلوش دگر به سوی دگر جنگ را چارهگر
فانی براه فقر و فنا خاک اگر شوی بالای چرخ جای کنی از علوشان
چنین قلوشش داد پاسخ به مهر کزین پس مپوش از فسون ساز چهر