لجاره

لغت نامه دهخدا

لجاره. [ ل َج ْ جا رَ / رِ ] ( ص ) ( ظاهراً مصحف رجاله و یا کلمه فارسی است ) بلندآواز بی شرم ( خاصه زن ). در تداول زنان، زن بد و بی حیا. زنی لجاره؛ زن بی حیا و بی سروپا. زن سلیطه بدزبان. || ( اِ ) غوغا. بوش: لشکر چندان بود که در آن تنگیها مجال جولان نبود صد هزار سوار و پیاده بل پانصد هزار با لجاره بود و زیاده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 466 ). اسکندرخان خود را به کریمخان رسانیده عرض کرد که جمعیت ما سه هزار لجاره است که بعضی سلاح ندارند. ( از تاریخ گلستانه ).

فرهنگ معین

(لَ جّ رِ ) (ص. ) پُر سر و صدا، بی شرم.

فرهنگ فارسی

( صفت ) بلند آواز بی شرم ( مخصوصا زن ) زن بی حیا سلیط. بد زبان.

ویکی واژه

پُر سر و صدا، بی شرم.

جمله سازی با لجاره

و قال (ص): «انّ خیر الأصحاب عند اللَّه خیرهم لصاحبه، و خیر الجیران عند اللَّه خیرهم لجاره».
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ابجد فال ابجد فال چوب فال چوب فال نخود فال نخود