لب سوز

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) داغ.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که لب را بسوزاند داغ: چایی باید لبریز و لب سوز و لب دوز باشد.

ویکی واژه

داغ.

جمله سازی با لب سوز

💡 عیسی دمی که چاک به گردون فگنده است دامان صبح در طلب سوزن است ازو

💡 نیند طالب سوز درون ذوق سخن چنان همین پی نان بسته اند دل به تنور

💡 بوستان پژمرده گردد، از دل ناشاد من یاسمن را خنده بر لب سوزد از فریاد من

💡 از قلب سوزناک سوی کشور نجف با گریه التجا به شه اولیاء کنیم

💡 کف ساقی ید بیضا شد ازین می صائب یارب آن باده لب سوز به پیمانه چه کرد

💡 دخل ما با خرج یکسانست در راه طلب سوزنی چون بشکند خاری زپا بیرون شود

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصخل یعنی چه؟
کصخل یعنی چه؟
معلق یعنی چه؟
معلق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز