لغت نامه دهخدا
لاسیما. [ سی ی َ ] ( ع ق مرکب ) خاصة. خصوصاً. بالخاصة. بخصوص. علی الخصوص. ویژه. بویژه. || نه چنانستی. ( دهار ). لاترما. رجوع به سیما شود.
لاسیما. [ سی ی َ ] ( ع ق مرکب ) خاصة. خصوصاً. بالخاصة. بخصوص. علی الخصوص. ویژه. بویژه. || نه چنانستی. ( دهار ). لاترما. رجوع به سیما شود.
( س یَّ ) [ ع. ] (ق. ) به ویژه، به خصوص.
به ویژه، علی الخصوص، بالخصوص، به خصوص، سیَّما.
کلمهای که درموردترجیح دادن اسم مابعداستعمال، میگرددبه معنی علی الخصوص، بالخصوص، بخصوص
علی الخصوص بویژه بخصوص: و این اخلاق لاسیما با وقات غیظ و عضب جز بقوت دین درست در باطن هیچ صاحب فرمان پدپد نیایید.
خاصه. خصوصا
💡 من خطیبم بعد اما بعد در هر خطبه لیک نام پاک تو است مذکور از پس لاسیما
💡 فما اطیب الراح لاسیما علی ذکر خاقان الاعظم