لغت نامه دهخدا
قذال. [ ق َ ] ( ع اِ ) پس سر. بناگوش. هو مابین نقرةالقفاء الی الاذن. ( اقرب الموارد ). ج، اَقذِلَة. || بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج، قُذُل و اَقذِلَة.
قذال. [ ق َ ] ( ع اِ ) پس سر. بناگوش. هو مابین نقرةالقفاء الی الاذن. ( اقرب الموارد ). ج، اَقذِلَة. || بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج، قُذُل و اَقذِلَة.
(قَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - پس سر. ۲ - بناگوش.
پس سر، پشت گردن میان دو گوش.
( اسم ) ۱ - پس سر ۲ - بنا گوش ۳ - بستنگاه افسار اسب جمع: قذل اقذله.
پس
بناگوش.
💡 حق است و حقیقت به پیش رویم زانی تو فگنده پس قذالم
💡 همواره دوان و در قفای شاهی گوئی که مگر شاه را قذالی
💡 کسی کو بگرداند از قبله روی قذالش بود روی و رویش قذال
💡 از گرد جیش خسرو وز خون وحش صحرا مشکین زره قبایش، رنگین سپر قذالش
💡 منقذالغرقی لقب دادند او را زانکه او چون خضر در مجمع البحرین دارد مستقر