قاصر

معانی زیر به خوبی نشان‌دهنده جنبه‌های مختلف مفهوم قاصر هستند:

کوتاه و نارسا: به معنای ناتوانی در ارائه اطلاعات کافی یا کامل، یا عدم توانایی در انجام یک عمل به طور کامل.

عاجز: به معنای ناتوانی و عدم قدرت در انجام کاری، به ویژه در زمینه‌های جسمی یا ذهنی.

قصورکننده، کوتاهی‌کننده: به معنای کسی که در انجام وظایف یا مسئولیت‌های خود کوتاهی می‌کند یا قصور دارد.

لغت نامه دهخدا

قاصر. [ ص ِ ] ( ع ص ) قصورکننده. کوتاهی کننده. تقصیرکننده. ( ناظم الاطباء ). مقصر: هرچند در همه ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته. ( ذیل جامع التواریخ رشیدی به قلم حافظ ابرو ). || کوتاه آمده. ( فرهنگ نظام ). آنکه کوتاه آمده است در وظیفه و کاری نه بعمد: و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته. ( کلیله و دمنه ). || کوتاه. قصیر. نارسا. ( ناظم الاطباء ): اگر... دست زمانه از ساحت سعادت آن قاصر ماند بدیع ننماید. ( کلیله و دمنه ). هر چه به زرق ساخته شود... دست تدارک از آن قاصر... باشد. ( کلیله و دمنه ). امروز تدبیر از تدارک آن قاصر است. ( کلیله و دمنه ). عقل قاصر؛ عقل نارسا. ( ناظم الاطباء )، بیان قاصر؛ بیان نارسا. کلامی که قابل شرح و تفسیر نباشد:
التفات از همه عالم بتودارد سعدی
همتی کان بتو مصروف بود قاصر نیست.سعدی.|| در اصطلاح درایة حدیثی است که بعضی از روات آن مجهول المدح بوده و دیگران مرسل یا مجهول الحال باشند. || در اصطلاح علمای نحو عبارت است از غیر متعدی، لازم. ( مغنی اللبیب ). || سرد: ماء قاصر؛ آب سرد. || آب دوردست از گیاه. || ( اِ ) آب که شتران در گرد آن چرا کنند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(ص ) [ ع. ] (اِفا. ) کوتاهی کننده.

فرهنگ عمید

۱. کوتاه، نارسا.
۲. عاجز.
۳. [قدیمی] قصورکننده، کوتاهی کننده.

فرهنگ فارسی

قصورکننده، کوتاهی کننده، کوتاه، نارسا
( اسم ) ۱ - قصور کننده کوتاهی کننده ۲ - کوتاه آمده ( در وظیفه و کاری نه به عمد ) ۳ - کوتاه قصیر نارسا عقل قاصر ۴ - ناتوان ۵ - حدیثی است که بعضی روات آن مجهول المدح باشند و دیگران مرسل یا مجهول الحال جمع: قاصرین ۶ - غیر متعدی لازم

جملاتی از کلمه قاصر

چون خرد با تست مشرف بر تنت گرچه زو قاصر بود این دیدنت
در میان آر می که نام بتی‌ست عقلِ هر کس ز کُنهِ آن قاصر
در مدیح تو زآشفته اگر رفت قصور یک زبان نیست که در مدحت تو قاصر نیست
ز کنه رتبت تو قاصر است قوت عقل بلی ز روز خبر نیست چشم اعمی را
شکر جودت که از مراتب آن پیک اندیشه قاصر است همی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم